سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 203002

  بازدید امروز : 2

  بازدید دیروز : 11

زلال پرستم - زلال پرست

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

مراسم تشکر صلاحی از... بی حضور خودش [110]
حلزون شکن عدن -شهریار مندنی پور [103]
اشتباه می کنی-داستان کوتاه بابک تختی [122]
نقد فیلم تقاطع [83]
وزیری خالق نواهای ماندگار [93]
تولد کودکی با قلب خارجی [131]
تدوین تاریخ فلسفه در ایران [129]
غذاهای مفید برای قلب و مغز [132]
جمشید مشایخی، نیم قرن فعالیت هنر&# [90]
اصول داستان نویسی [148]
کارنامه هنری مخملباف [90]
انتشار رمان بار هستی در زادگاه کوندرا برای نخستین بار [95]
البوم شبهای تهران -سعید شنبه زاده [153]
البوم عکس های استاد شجریان [187]
پاپلونرودا-مجموعه اشعار (انگلیسی) [259]
[آرشیو(20)]

 

لینک به لوگوی من

زلال پرستم - زلال پرست

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

آوای آشنا

 

بایگانی

بهمن
اسفند
فروردین 84
اردیبهشت 84
تیر 84
مرداد 84
شهریور 84
مهر 84
ابان 84
اذر 84
دی 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین 85
اردیبهشت 85
خرداد 85
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
پاییز 1385

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

حرف های خودمانی

نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 85/9/3::: ساعت 8:36 صبح

حتما شما سریالهایی را که این روزها از شبکه های ? و ? ایران پخش می شود را دیده اید اگر هم ندیده اید, زیاد غصه نخورید که چیز ی را از دست نداده اید.اما خوب است فقط ? دقیقه از این سریالها را ببینید تا متوجه شوید که ما هنوز اندر خم یک کوچه مانده ایم .بعد هم می نشینیم و می گوییم چرا پیشرفت نمی کنیم چرا اینطوری هستیم چرا اونطوری هستیم....

سریالهایی که یا هیچ حرفی برای گفتن ندارند و فقط می خواهند با چند حرکت فیزیکی , چماق بدست گرفتن وناسزا گفتن مخاطب را وادار به خندیدن کنند .یا اگر هم حرفی برای گفتن دارند انقدر افراط می کنند که بیننده فراموش می کند هدف اصلی سریال چه بوده! مثلا سریال کمکم کن که از شبکه دو سیما پخش می شود از ان دسته سریالهایی است که می خواهد مفاهیم عمیقی را با اب و رنگ های امروزی به بیننده انتقال دهد ان هم از زبان کسانی که خود در کار خودشان مانده اند.نشان دادن شعله های اتش جهنم ,عذاب های سخت الهی نسبت به انسانهایی که حق الناس را ضایع کرده اند و صحبت کردن و ارتباط برقرار کردن با ارواح انقدر در این سریال به شکل تصنعی و خام به تصویر کشیده شده است که نه تنها تاثیر مثبتی بر روی بینده نمی گذاردبلکه این مفاهیم را در ذهن مخاطب کم ارزش و سبک و به عبارت دیگر به نحو مبتذلی نمایشی نمایان می کند. از ان جا که مشخصه همه فیلم های فارسی حضور عشق های لحظه ای برای جلب بیننده بیشتر است ,در این سریال هم چند جوان دم بخت گنجانده اند تا بیننده را به فکر وادارند که اخر کی با کی ازدواج می کند!

سریال خانه به دو ش هم از ان سریالهای بی محتوایی است که حضورشان در سیمای جمهوری اسلامی امری است کاملا عادی که فقط هدفش خنداندن است به هر طریقی ونوع نگاه به زن در این سریال انقدر ابزاری است که او را عروسکی فر ض کرده اند که در خانه نشسته است تا خواستگاری بیاید واورا ببرد تا سر و سامانی بگیرد! استفاده از کلمات ناشایست و چماق بدست گرفتن ها ی حمید لولایی شاید بارزترین مشخصه بی محتوا بودن این سریال است.

اما فقط کافی است ساعت ? بعد از ظهر در شهر بگردی و بپرسی چند در صد مردم این سریالها را می بینند .به جرات می توان گفت که تعداد انگشت شماری را می یابید که این سریال ها را نمی بینند!

نتیجه :ما خودمان نمی خواهیم پیشرفت کنیم , فرهنگ سازی هم یک ادعای صرف است که تا ابد دهر با این سبک وروش ممکن نخواهد شد.وقتی مخاطبان سریالها و فیلم های اب دوغ خیاری روز به روز بیشتر می شود حرفی نمی توان زد جز این که سکوت کرد و جزیی از یک کل شد!


موضوعات یادداشت


اعتراض

نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 85/9/3::: ساعت 8:36 صبح

چند روزی است که در گیر حل مساله ای هستم ,هر چند ممکن است که در نگاه اول خیلی پیچیده و سخت به نظر نیاید .مساله این است:چرا ما می ترسیم انتقاد کنیم ؟یا بهتر بگویم چرا همیشه نگرانیم که مبادا دیگران از ما ناراحت شوند؟.مثالی می اورم , فرض کنید که شما یک دانشجو هستید و به شیوه تدریس استادتان اعتراض دارید ولی استادتان به شما احترام خاصی می گذارد بطوریکه همیشه فکر می کند تنها کسی که درس اورا می فهمد شما هستید,ایا می توانید با صراحت تمام به استادتان بگویید روش تدریس شما اشتباه است و شما واقعا بدون مطالعه تدریس می کنید ؟من این سوال را از ?? دانشجوی متوسط و ?? دانشجوی باهوش پرسیدم حدس بزنید چند درصد توانایی اعتراض را داشنتد؟

از میان دانشجویان متوسط ??? صراحتا انتقاد می کردند.??? اعتراضشان را به استاد دیگری منتقل می کردند تا شاید بدین نحو به گوش فرد مورد نظر برسد و بقیه گفتند ((مگه دلمون دردسر می خواد .اگه استاده باهامون چپ افتاد کی میاد جواب بده؟))

از میان ?? دانشجوی زرنگ فقط ? نفر بود که گفت من مشکلی ندارم اعتراضم را صراحتا به خود استاد می گویم.بقیه از ترس این که مبادا استاد نظرش نسبت به انان عوض شود تر جیح می دادند بیشتر درس بخوانند و مشکلاتشان را خودشان حل کنند!

به هر صورت اگر این مساله را به حالتی کلی تر تعمیم دهیم به نتایج نا مطلوبی خواهیم رسید :?.این که ما یاد نگرفته ایم با یکدیگر روراست باشیم .?. حاضریم برای هم نقش بازی کنیم اما کسی از ما دلگیر نشود ?.حاضریم سختی ها را به جان بخریم اما اعتراض نکنیم?. غالب اوقات هم اعتراض را با گستاخی و هرج و مرج طلبی اشتباه می گیریم.?.اما تا دلمان بخواهد یاد گرفته ایم که پشت سر یکدیگر حرف بزنیم و همدیگر را خراب کنیم.

اگر تلاش کنیم که قاطعانه با یکدیگر برخورد کنیم .به حقوق خودمان اشنا باشیم و به این باور برسیم که دیگران ما را ان گونه می بینند که خودمان می بینیم ,لزومی ندارد که از اعتراض و انتقاد واهمه ای داشته باشیم .یک انسان بالغ و رشد یافته از انتقاد استقبال می کند زیرا که اورا در مسیرپیشرفتش توانمند و مهیاتر می سازد.اگر هم کسی از انتقاد به خودش لرزید این مشکل اوست که هنوز در مراحل جنینی رشد شخصیت متوقف شده نه من یا شما که می خواهیم کیفیت کار او را بهتر کنیم.(البته منظور من از انتقاد نوع سازنده ان است که غیر از این هم دیگر انتقاد نیست ,تحقیر شخصیت و کوبیدن کسی با حربه انتقاد است همان هنری که خیلی از ما ها به ان می بالیم! )


موضوعات یادداشت


روزهای خدایی

نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 85/9/3::: ساعت 8:36 صبح

((نه تمسخر , نه تجلیل ,نه محکوم کردن , ونه نفرت ورزیدن ,بلکه فهمیدن))

اسپنوزا

این روزها همیشه برای من سرشار از خاطره بود ه اند .سرشار از لحظاتی ناب که به من اموخته اند :انسانیت چیزی فراتر از انی است که ما در ظاهر می بینیم و جدا از ادعا هایی است که با افتخار و گاه رندانه می کنیم.این روزها برای من پیام اور دقایق محض خلوصند و ثانیه هایی زلال که بوی خدا می دهند.

من از همین روز های گرسنه گی اموختم:

که بسیاری هستند که بی دانش فقط گرسنگی خویش را راهی برای بهشتی شدنشان می بینند در حالیکه روحشان سالهاست که به سو ء تغذیه مبتلاست! من از این دسته اموختم که فلسفه رمضان گرسنگی نیست , که اگر گرسنگی می بود قطعا وجود ادیان مختلف با ایین ها و راهکارهای متنوعشان کاری بود بیهوده .چون تنهالازم بود که بعد از ?? ماه فسق و فجور یک ما ه گرسنگی می کشیدیم و بعد دم افطار ((دلی از عزا)) در می اوردیم و ان وقت ادعای انسان بودن می کردیم .چه ادعای احمقانه ای!

من از کسانی که از روی نادانیشان ,گاه دانا یی کاذبشان این روز ها را به تمسخر گرفته اند , یاد گرفته ام که هیچ گاه بدون اگاهی در مورد موضو عی قضاوت نکنم حتی اگر مطابق با نظر و عقایدم نباشد. من از این دسته اموختم که عقاید و ارزش های هر فرد برای خود او محترم است پس ضرورتی ندارد که اورا با شیو ه های تحقیرکننده بکوبیم و اعتقاداتش را مسخره کنیم .در غیر این صورت این خود ما هستیم که از نادانی رنج می بریم نه انانی راکه مسخره می کنیم!

من از انهایی که در این ما ادعای دینداریشان سر به فلک می کشد انسان شناسی رااموختم , چرا که بهتر از تمام ایام دیگر زمینه برای انسان ها هست تا خود را به معرض نمایش بگذارند , با تمام ادعاهای پو چی که می خواهند نردبان ترقیشان باشد!

من از همین روزهای خدایی بود که دانستم فلسفه رمضان اگاهی است و از همین لحظه های با شکوه بود که اموختم : فلسفه همه ماه های خدا(( فهمیدن)) است برای انسان شدن.


موضوعات یادداشت


دهکده بعدی

نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 85/9/3::: ساعت 8:36 صبح

پدر بزرگم همیشه می گفت :(( زندگی جور گیج کننده ای کوتاه است .به گذشته که نگاه می کنم ,زندگی انقدر به نظرم کوتاه می اید که به زحمت می توانم بفهمم چطور ممکن است مرد جوانی ـبرای مثال می گویم ـ تصمیم بگیرد به طرف دهکده ی بعدی بتازد ولی نترسد که ـگذشته از حوادث بین راه ـ مهلت همین زندگی معمولی خوش و خرم , بارها کوتاه تر از ان زمانی باشد که برای چنین سفری لازم است!

فرانتس کافکا


موضوعات یادداشت


زندگی سراسر حل مساله ا ست

نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 85/9/3::: ساعت 8:36 صبح

تلخ ترین بخش حقیقت ان است که برای ادامه حیات مجبوری انتخاب کنی و تصمیم بگیری, این سرنوشت محتوم ادمی است! انتخاب می کنی که خوب باشی یا بد,خداشناس باشی یا کافر ,اندیشمند باشی یا نادان و.......یا چیزی میان این دو و همه بودنت برپایه انتخابت هستی می گیرد .هیچ کس هم نمی تواند ثابت کند که انتخاب او تنها مورد ممکنی بوده که باید می بوده ,زیراکه هر باید بر اساس یک معیار شکل می گیرد .معیاری که مطلق است و این در حالی است که معیارهای بشری در حوزه علم هم همگی نسبیند,ان جا که حتی با تجربه و حواس پنچگانه نیز می توان درک مستقیمی از مسایل داشت, چه رسد به دنیای بی کرانه ارزشها که هیچ راهی برای تجربه مستقیم و در نتیجه اثباتشان نیست!راحتر بگویم که ما پایبند قرار دادها هستیم واین نسبی گراییمان در حوزه اندیشه و اخلاق به اوج می رسد .واین جاست که روی تلخ حقیقت نمود پیدا می کندوقتی این سوال مطرح مشود:چه تضمینی هست که قرارداد های ما همانی است که باید باشد !

(زندگی سراسر حل مساله است) این جمله کوتاه کارل پوپر حجت را بر من تمام کرده است,یعنی برای تجربه حیات باید اندیشید و راه حل ارائه داد.راه حلی که خود تفسیر و تاویل منحصر بفردی است از مسایل بشری و یا متافیزیکی که می تواند به تنوع و گستردگی همه نژادها ,اندیشه ها و زمان ها باشد.

وچقدر سخت است در این اشفته بازار انسان بودن.ان قدرها سخت که هیچ مخلوقی تاب تحمل این رسالت را نداشت. این سرنوشت از پیش تر ها برایمان رقم خورده بود.همان زمان که اشرف مخلوقاتمان کردند!!!


موضوعات یادداشت


ما همه قابیل هایی هستیم که به مقتضای زمان هابیل می شویم

نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 85/9/3::: ساعت 8:36 صبح

که بودیم ما؟انسانی رانده شده از سرای اهورایی درذوق منحوس طعم گس سیب مانده,تنهابه جرم این که می خواستیم هستیمان را تجربه کنیم, و بهای انتخابمان زمین بود! ان جا که برادر کشی اولین مفهوم جاودانه تاریخ شد وما ماندیم از نسل قابیل در زمینی که هابیلش را فرو خورده بودجوانی رعنا و دردانه ادم که قربانی انتخاب شد .

که بودیم ما که مگراز نسل ادم نبودیم؟پر ازنیاز دانستن .غرق در اعجاب بهشت.سرمست از غرور سجده اهل کبریا و اه......

الوده به گناه ...کدامین گناه ؟با تو هستم ابو البشر!

رانده شدن از بهشت یا برادر کشی ؟مگر بهای انتخاب تو چه بود ؟خواستی با فرشتگان فرقی کنی و گناه تعبیر خواب ازلیت شد در سرای اهورایی.

که بودیم ما؟ مانده از نسل قابیل در زمین .اواره ای که تعلقمان به نا کجا ابادمان بیشتر از زادگاهمان بود الوده هوسهای بی پایانمان و نا توان از عروج .نسل را ه گم کرده .از حادثه انتخاب چیزی نفهمیده ! تنها به یاد مان مانده برادر کشی ان هم نه با کلوخ نه با سنگ نه با دندان.با دانش با ریا با رندی با...................!

که هستیم ما ندیده ء نا خلف ادم که قانون تکامل به او اموخته می توان به مقتضای زمان هابیل شد .

که می شویم ما؟؟؟؟

همان قابیل هایی که به ضرورت نیازمان هابیل گونه می شویم!


موضوعات یادداشت


نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 85/9/3::: ساعت 8:36 صبح

سلام دوستان با عرض پوزش به دلیل تا خیر طولانی ام در اپدیت کردن وبلاگ.باور کنید همین الان هم انگشتانم با کی برد غریبی می کنند روز یک شنبه بادداشت جدیدم را حتما پست خواهم کرد .از همه دوستانی که در این مدت به این وبلاگ سر زدند واقعا متشکرم .به زودی به وبلاگهایتان خواهم امد .


موضوعات یادداشت


نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 85/9/3::: ساعت 8:36 صبح

((نوشتن بعد از مدتی نه چندان کوتاه دوری از این فضای مجازی انقدر ها هم که فکر می کردم اسان نیست.این روزها سوژ ه هایم را انقدرزیر ورو کردم تا بنویسم اما چیزی این میان گم شده بود .عادت نوشتن با این قلم و این صفحه چیزی نیست که به این زودی از خاطرم برود ,حس نوشتن هم کماکان باقی است امااین حس , مانند سابق نیست .راحت بگویم غریبه ام این جا .باورم نمیشودکه روزها می نشینیم و فکر می کنیم که چه بنویسیم و چگونه بنویسیم اما فقط مینویسیم .کاش به جای نوشتن کار دیگری می کردیم .نمی شود ایرادی گرفت شاید لازم است سکوتهای معنی دار ما در دنیای واقعی بیرون فریادی شود در این فضای مجازی .لازم است که ثابت کنیم به نوعی زنده ایم حدا قل به خودمان .کسی چه می داند شاید این جا می نویسیم تا خودمان باور کنیم هنوز می توانیم ببینیم .))

زنان و جریان روشنفکری در ایران

پروسه روشنفکری در ایران روندی کاملا نمادین دارد بسان تمام جریاناتی که در ایران شتاب زده و احساسی ظهور می کنندو به اوج می رسند .در این میان روشنفکران ایرانی همواره کو شش کرد ه اند که خود را صاحب اندیشه هایی نوین بویژه در حوزه فرهنگ و دین معرفی کنند. اما انها دانسته اند که بهترین حربه انان برای موفقیت بیشتر ومقبولیت صد چندان استفاده از زنان در تمام زمینه هاست حتی اگر این استفاده تنها جنبه شعار گونه وبه بیان دیگر ابزارگونه داشته باشد.از ان جا که روشنفکرنمایان ما عمدتا مردان جامعه ایرانی هستند و خاستگاه و ریشه انان ایرانی است که ارزش ها و عقاید یک جامعه و نظام سنتی برا ن حاکم بوده به جرا ت می توان گفت تنها تعداد بسیار اندکی از انان به ان چه میگویند و ادعا می کنند اعتقاد دارند.مواردی بسیاری از این روشنفکران هستند که دم از دفاع از حقوق زنان ,رفع تبعیض جنسیتی , استقلال زنان و رشد و شکوفایی انان می زنند ولی در عمل به ان چه که فکر می کنند نبوغ و هوش سرشار مردانه و احساس ترد و شکنده زنانه است و صد البته تحقیر شخصیتی و نا لایق دانستن و تمسخر کردن زنان در بسیاری از موقعیت ها .چه بسا استفاده از این گونه ابزارها انان را در دید بسیاری از مردمان هموطنمان(ومتاسفانه خیل عظیمی از زنان جامعه ) انسانهایی صاحب اندیشه جلوه دهد اما تکرار کلیشه ای این شعارها و مشاهده واقعیتهای روز جامعه روی دیگر این سکه را نمایان خواهد کرد وقتی می بینی همان کسی که ادعا می کند زنان و مردان از دیدگاه او برابرند و زنان هم مانند مردان توانایی و کاردانی حضور در بسیاری از حوز ه ها را دارند همسرش را به خاطر اظهار نظر در مورد فلان مساله و جریان سیاسی مسخره می کند ........


موضوعات یادداشت


نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 85/9/3::: ساعت 8:36 صبح

امروز این وبلاگ یک ساله شد.در این مدت نوشتن برای من چیزی فراتر از پر کردن یک وبلاگ بود.می نوشتم نه برای این که فقط نوشته باشم .نوشتن نوعی افرینش بود که مرا به اوج می رساند و لذت خالق بودن را نصیبم می کردافرینشی که بادردی شیرین همراه بود .همرا ه با لحظه هایی ناب که درد را معنایی واژگونه می دادو همین درد بود که این افرینش را در نظرم مقدس کرد.دراین فضای مجازی بود که مفهوم ازادی را لمس کردم و اموختم که تا چه حد می توان به دیگران نزدیک بود و نفهمید و می توان چقدر دور شد و احساس نکرد.در این جا دشمنان هم می توانند با تو دوست باشند و دوستانت غریبه و گاه غریبه ای دوست دیرین.

همین جا بود که گاه فراموش کردم جنسیتم چیست و خودم را انسانی دیدم که دغدغه ام انسانیت بود نه مرد یا زن بودن.زیرا که از یک سویه نگری متنفرم اگر چند گاه ناچار شدم از دید جنسیتی به بررسی مسایل بپردازم .

نوشتن در این فضای مجازی فرصت تازه ای بود که به من مجال تجربه اندیشه ها و زندگی های دیگری را داد.اشنایی با دوستانی اندیشمند بهترین ثمره این وبلاگ یک ساله بود دوستانی با اندیشه های ناب ناب.


موضوعات یادداشت


نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 85/9/3::: ساعت 8:36 صبح

سلام

?.بعضی وقت ها خسته می شوم از همه ادم هایی که ادعا می کنند خیلی می دانند .ادم هایی که ادعاهایشان نفسم را بند می اورند .همان هایی که کم هم نیستند فقط کافی است چشمانت را چند لحظه باز تر کنی تا راحت ببینیشان.

?.بعضی وقت ها از همجنسانم بیزار می شوم وقتی می بینم حسادتشان همه زندگیشان را در هم و بر هم کرده .از اب زیر کاهی بعضی هایشان حسابی کلافه می شوم و از این که چقدر بعضی هایشان از زن بودنشان سو ء استفاده می کنند .از احمقانه فکر کردن بعضی هایشان خنده ام می گیرد وقتیکه در جمعشان می نشینم .

?.بعضی وقت ها از ادم ها درس می گیرم ان زمانی که احساس می کنم ادم ها حتی بدترینشان می توانستند چقدر خوب باشند.

?.لحظه هایی هم هست که با دیدن بچه ها, همانهایی که زندگی را برایم معنا می کنند ;انرژی می گیرم ودرست همین لحظه هاست که به خودم می گویم زندگی را به خودت سخت نگیر !

.................ضعیفه

تو مرا تا دیروز چگونه می شناختی؟هی با تو هستم خودت را به کوچه علی چپ نزن ,سرت راهم بر نگردان;نگو که حالا مرا به جا نمی اوری.برگرد و مثل یک انسان از خودت دفاع کن و اگر هم نمی توانی لااقل به رسم خودت برگرد : چشم در چشم .این را همیشه خودت به من می گفتی که ((چشمهای تو اخر دنیا ست,که رستاخیز روح من ان جاست)),پس بگو .اگر باز هم نمی توانی ,خجالت نکش جسارت اعتراف را داشته باش در غیر این صورت تو ضعیفه ای نه من...یادت نیست این را همیشه خودت می گفتی با لبخند:((هی ضعیفه)) .و اگر باز هم نمی خواهی یا تمی توانی چیزی بگویی, من دیگر حرفی ندارم, فقط این رامی گویم و می روم:من عروسک نیستم.فکر نکن که اشتباه شنیده ای نه این خود منم که می خواهم بگویم تمام هویت من در رنگ چشمانم نبوداین تو بودی که رسم درست دیدن را نمی دانستی! (بهار ??)


موضوعات یادداشت


<      1   2   3   4   5   >>   >

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com