سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 202655

  بازدید امروز : 2

  بازدید دیروز : 12

اسفند 84 - زلال پرست

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

مراسم تشکر صلاحی از... بی حضور خودش [110]
حلزون شکن عدن -شهریار مندنی پور [103]
اشتباه می کنی-داستان کوتاه بابک تختی [122]
نقد فیلم تقاطع [83]
وزیری خالق نواهای ماندگار [93]
تولد کودکی با قلب خارجی [131]
تدوین تاریخ فلسفه در ایران [129]
غذاهای مفید برای قلب و مغز [132]
جمشید مشایخی، نیم قرن فعالیت هنر&# [90]
اصول داستان نویسی [148]
کارنامه هنری مخملباف [90]
انتشار رمان بار هستی در زادگاه کوندرا برای نخستین بار [95]
البوم شبهای تهران -سعید شنبه زاده [153]
البوم عکس های استاد شجریان [187]
پاپلونرودا-مجموعه اشعار (انگلیسی) [259]
[آرشیو(20)]

 

لینک به لوگوی من

اسفند 84 - زلال پرست

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

آوای آشنا

 

بایگانی

بهمن
اسفند
فروردین 84
اردیبهشت 84
تیر 84
مرداد 84
شهریور 84
مهر 84
ابان 84
اذر 84
دی 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین 85
اردیبهشت 85
خرداد 85
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
پاییز 1385

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

بهار

نویسنده:زلال پرستم::: چهارشنبه 84/12/17::: ساعت 11:19 صبح

 

وقتی که یک سال تمام میشود ادمی به این فکر میکند که وای چه ((زود ))گذشت ,یکسال پیرتر شدم , یکسال از عمرم کم شد و درنوع خوشبینانه یک سال به تجربه هایم افزوده شد .اما راستش رابخواهید من فکر میکنم مقیاس زمانی ما ادمها گاهی خیلی عجیب میشود . من فکرمیکنم که بعضی وقتهاهست  که ادمی میتوانددر یک ثانیه قرن ها زندگی کند و یا حتی دریک قر ن  هم به اندازه یک لحظه  زنده نباشد .به اعتقاد من زمان یک مقیاس خارجی است وان چه که زمان را برای روح ادمی تعریف میکند , یک احساس درونی است یک مفهوم غیر قابل نفسیر  .بهار((  اغاز یک فصل ))شاید برای درختان و گلهاو طبیعت یک تعریف عینی داشته باشد اما برای من ادمی تنها می تواندنشاط بخش باشد .

ادم هایی را میشناسم که در زندگی شان هرگز بهاری نبوده اند .هرگز نو نشده ا ند و تلاشی هم برای جستجوی بهار نکرده اند.ادم های خشک و عبوسی که جز ادعاهای پوچ و تو خالی مفهوم دیگری از زندگی در نیافته اند .این ادمها به اعتقاد من نوعی فسیل بازمانده از عصر هجرند ونوعی بشر که در طول تاریخ هرگز حیات را به مفهوم متعالیش تجربه نکرده اندو در مقابل ادم های را  میشناسم که سخاوتنشان در هربهار نومیشود و زندگیشان در یک لحظه انقدر ها گسترده میشود که ادمی احسا س میکند این ها خود بهارند و  زمین افریده شده است تا این بهار را دراغوش بکشد که در اغوش این ها زندگی کند. 

مقیاس من برای گذر زمان این است: یک احساس درونی اینکه نمیتوان با گذر 365 روز ادعا کرد که بزرگتر شده ایم که پیر شده ایم یا با تجربه شده ایم ... تها میتوانیم بگویم که  ((بودیم))


موضوعات یادداشت


درد دل

نویسنده:زلال پرستم::: شنبه 84/12/13::: ساعت 2:12 عصر

 

 

    درود بر تو

       ببین این جا کسی میان اسمان و زمین حلق اویز شده  و باور کن که تمام تلاشش را کرده اما شکست خورده .اینجا کسی است که میخواهد بی انکه خم وراست شود وبی انکه چند کلمه را پشت سر هم تکرار کند با تو صادقانه خلوت کند ...جسارت میخواهد؟شجاعت میخواهد؟به بیان عامیانه تر ((کله شقی)) می طلبد ؟ هیچکدام ا ز این هابرایم مهم نیست .فقط بدان که این  جا کسی است که صادقانه میخواهد با تو درد دل کند بی انکه خودش را درگیر تمام ان باید ها و نباید هایی کند که از قول خودت تحمیلش شده .پس به من چند لحظه وقت بده ...

     میخواهم بدانم خالق بودن چه لذتی دارد؟ چه لذتی داشته ؟چگونه شروع شد از همان روز نخست و چگونه شد که اینگونه رنگارنگمان کردی ؟گل بازیت چه شکوهی داشت که در ان دمیدی از روح خودت.میخواستی چه چیزی را نشان بدهی ؟به که ؟مگر نیازی داشتی به این عرض اندام !اخر مگر کسی هم بود که بتواند با تو برابری کند از این ها که بگذریم خالق من !چه رابطه ای بود میان ان لحظه نخست و ان لحظه سقوط.  حال از همه اینها که بگذریم چه شد که سکوت کردی از همان لحظه .ازان لحظه زمینی شدن من خاکی.چه شد که در مقابل تمام این برادر کشی ها سکوت کردی .از این قابیل و هابیل ها چه دیدی که داستان زندگیمان را دور تسلسل  بخشیدی؟بیدرد باشکوه! چه شد که بنده ات را میان اسمان و زمین معلق ساختی با این دغدغه :که عشق به زمین را برایش گناه دانستی ورسیدن به اسمان را ارزو .

     میخواستی زجرمان بدهی؟میخواستی نشانمان بدهی که ناتوانیم که هیچیم که حقیریم که هرچه که باشد باز علم ما نسبی است که ناقصیم.اه بگو ؟اخر میخواستی چه چیزی را ثابت کنی .اینکه نمیتوانیم خودمان را تحمل کنیم .بودنمان را در کنار هم تعریف کنیم .اخر چه نیاری داشتی به اینکه سکوت اسطوره ایی زمینت را نیست کنی ؟ایا میخواستی به من بفهمانی که ((هی ادمک ببین چقدر حقیری که چه عصیان گری و... ))چه نیازی بود اخر به ساخته دست خودت بفهمانی که حقیر است ما که از همان روز نخست میدانستیم که تو سروری که تو با شکوهی که تو خالقی  .اما ایا واقعا این است ان شکوه و عظمت ستودنی تو .نمیدانم پاک گیچ شده ام .حتی نمیفهمم چرا اینقدر دانا ویا کنجکاومان افریدی که برایمان از همه چیز سوال بوجود بیاید .سوالهای بی پاسخی که هرچه بیشتر در ان ها فرو برویم احساس حقارتمان بیشتر شودکه بعد بگویند سوال نپرس که به کفر کشیده میشوی !  تکلیفمان را روشن کن !بگو چه شد که در یک لحظه تصمیم گرفتی خالق شوی ؟

از این که چند لحظه به من وقت دادی متشکرم ...بدرود


موضوعات یادداشت


خوشبینی؟!!!

نویسنده:زلال پرستم::: سه شنبه 84/12/9::: ساعت 3:50 عصر

((ادم خوشبین ادمی است که در زندگیش تجربه چندانی نداشته است!))وقتی این جمله رومیخونم چند لحظه مکث می کنم .چشم هامو می بندم و به این فکر می کنم که واقعا چقدر به این جمله اعتقاد دارم ...صد در صد موافقم ! دلیلش هم اینه که وقتی تو یه کشوری مثل ایران زندگی کنی انقدر تجربه های جور و ناجور خواسته و ناخواسته برات پیش میاد که هرگز نمیتونی پیش بینی کنی فردات چه جوریه .به عبارت دیگه نمیتونی خوشبین باشی که همه چیز حله که    حقت رو همیشه میگیری یا شرایط زندگیت خوب پیش می رن و همه چیز بر طبق اصل و قانونش پیش میره.نه عزیز من تویه این شرایط بهتره که هیچی نفهمی (یعنی عملا یک زندگی منفعلانه داشته باشی)یا اگر هم عقلت یه کم کار کرد و دستت اومد که قانون اینجا چی چیه  هی به خودت بگی((من میدونم نمیشه!!!!))حالا هی شما بگید ادم باید خوشبین باشه .ادم باید توکلش به خدا باشه واز این جورحرفا...

 

 


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com