سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 202875

  بازدید امروز : 4

  بازدید دیروز : 12

پاییز 1385 - زلال پرست

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

مراسم تشکر صلاحی از... بی حضور خودش [110]
حلزون شکن عدن -شهریار مندنی پور [103]
اشتباه می کنی-داستان کوتاه بابک تختی [122]
نقد فیلم تقاطع [83]
وزیری خالق نواهای ماندگار [93]
تولد کودکی با قلب خارجی [131]
تدوین تاریخ فلسفه در ایران [129]
غذاهای مفید برای قلب و مغز [132]
جمشید مشایخی، نیم قرن فعالیت هنر&# [90]
اصول داستان نویسی [148]
کارنامه هنری مخملباف [90]
انتشار رمان بار هستی در زادگاه کوندرا برای نخستین بار [95]
البوم شبهای تهران -سعید شنبه زاده [153]
البوم عکس های استاد شجریان [187]
پاپلونرودا-مجموعه اشعار (انگلیسی) [259]
[آرشیو(20)]

 

لینک به لوگوی من

پاییز 1385 - زلال پرست

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

آوای آشنا

 

بایگانی

بهمن
اسفند
فروردین 84
اردیبهشت 84
تیر 84
مرداد 84
شهریور 84
مهر 84
ابان 84
اذر 84
دی 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین 85
اردیبهشت 85
خرداد 85
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
پاییز 1385

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

رباعی ؟

نویسنده:زلال پرستم::: یکشنبه 85/9/5::: ساعت 2:16 عصر

To a pottery I went by chance
Two thousand pots I saw in a glance
Cried out a pot awakened from trance
"whither potter, vendor and buyer pranc
e
"

خوبه ادم دچار افکار فلسفی -کوانتومی شده باشه و درست در همون لحظه یه دوستی که سالهاست ازش خبری نداشتی برات این متن رو مسیج بفرسته و ازت بخواد اینو براش ترجمه کنی!با کلی درگیر های ذهنی متن بالا رو براش ترجمه کردم .وقتی از اول شروع کردم به خوندن چیزیکه براش نوشته بودم ،متوجه شدم ای بابا اینکه یکی از رباعیات مشهوره (اگر گفتید از کی؟) خیلی تصادف جالبی بود.دوباره به همون جمله معروف فکر میکنم که :*هیچ اتفاقی تصادفی نیست* .درست تو همون لحظه ای که به یه اتفاق نیاز داری یا خودش میاد سراغت یا نشونه هاشو می فرسته ...نکته جالب این بود که این دوست عزیز ، خودش هم نمیدونست که این شعر از خیام بوده وخیلی تصادفی یه دوست  براش فرستاده بود و فقط میخواست معنیشو بدونه!

پ.ن1:دوست دارم خودتون بگید کدوم رباعی خیام هستش؟!(راهنمایی :...کارگه کوزه گری  ...)

 پ.ن 2:چرا وبلاگ من پینک نمیشه .یعنی بلاگ رولینگ دوباره مرده؟!!!!!!!!!!!!!


موضوعات یادداشت


رابطه های ...

نویسنده:زلال پرستم::: شنبه 85/9/4::: ساعت 3:38 عصر

گوشه اتاق ذهنم هزار تا کار انجام نشده روی سر هم تلنبار شدند .مقاله هایی که نخوانده ام .پروژه هایی که هنوز نیمه کاره هستند و من حتی حسش رو ندارم که بهشون یه نگاه سرسری بیاندازم ،و چند تا کتابی که حدود سه ماه پیش با اشتیاق زیاد خریدم و الان گوشه قفسه دارن خاک میخورند .ولی با این حجم زیاد کار های انجام نشده و برنامه های معلق مانده ،هیچ عجله ای هم برای برنامه ریزی دقیق تر ورسیدگی منظم تر به کارهایم ندارم.دیروز داشتم به این فکر میکردم که شاید یکی از دلایلش این باشد که دچار احساس عدم امنیت شغلی شده ام .مدتی است این دغدغه ناخواسته به همراهم هست که منی که تا به حال تمام زمانهای مفید زندگیم را صرف درس و تحصیل  و به اصلاح پژوهش کرده ام چقدر باید مطمئن از اینده شغلی ام باشم وقتی می بینم  بسیاری از فارغ التحصیلان دوره دکترای رشته ام  ناخواسته مجبور میشوند شرایط نه چندان خوب ومطلوب شغلی را تحمل کنندفقط به این دلیل که کسی را نداشته  اند که دنبال کارشان را بگیرد(!) .وقتی میبینم بسیاری از دانشگاه ها و مراکز صنعتی و حتی تحقیقاتی معیارهای غیر علمی را ملاک مصاحبه هایشان قرار میدهند ویا ...

دیگر چه توانی برای ادم باقی می ماند مگر اینکه بسیار خوش خیال و امیدوار تشریف داشته باشد.

پ.ن:به خاطر تنبلی ام خودم را توجیه نمی کنم فقط خواستم کمی درد و دل کنم .


موضوعات یادداشت


زندگی خوابگاهی

نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 85/9/3::: ساعت 12:18 عصر

 میتونم به جرات  بگم زندگی تو یه جمع دانشجویی ،مثل خوابگاه یا خونه های دانشجویی در کنار تمام سختی ها ودلتنگی هایی که میتونه برای ادم  به همرا ه داشته باشه .یه حسن خیلی  خوب داره و اون هم اینه که ادمی یاد می گیره چطور با انسانها رابطه برقرار کنه .شاید یکی از حسن ها ی زندگی تو چنین محیط هایی، این باشه که آستانه تحمل ادمی به شکل واقعن غریبی بالا میره ،یعنی برای من که چنین نتیجه ای داشته .البته یه نتیجه دیگر این نوع زندگی ها این هستش که ادم یاد میگیره خود خودش باشه و سعی نکنه احساس های واقعی خودشو پنهان کنه و یا فداکاری های بی مورداز خودش نشون بده .هر چندیه نکته ناگفته نمونه که لازمهء یه رابطه پایدار این هست که ادم بعضی جاها توان سازگاریشو با شرایط و روحیات افراد بالا ببره ولی تو چنین محیط های حد ومرز این سازگاری به مروز زمان ، مشخص میشه .البته بگذریم که تو همین محیط ها گاهی موجودات فضایی یافت می شوند که کاملن منحصر به فرد هستند و هیچ متد روانشناسانه ای براشون کارساز نیست !

من اعتقاد دارم که ادم ها باید هم رو تجربه کنند و زندگی های دسته جمعی ، بهترین فرصت برای پیدا کردن این تجربه هاست .

یک نتیجه اخلاقی از بحث بالا

 صراحتن بگویم که بعضی ادم ها هستن که فقط کافیه جلوشون مث خودشون باشی تا بفهمن که چقدر زندگی غیر قابل تحمله.


موضوعات یادداشت


مختلف

نویسنده:زلال پرستم::: یکشنبه 85/8/28::: ساعت 10:31 صبح

1.نمیدانم چه رابطه ای بین درگیری ذهن و خلاقیتم وجود دارد ولی هر چه اسوده خیال تر میشود ،خلاقیتم کمتر میشود .چند روز پیش داشتم دست نوشته هایی را که دقیقن دوماه قبل از امتحان دکتری نوشته بودم ، میخواندم .انروزها را درست به خاطر دارم .سرشار از اضطراب و دلهره بودم .نمی دانستم کدام رفرنس را بخوانم و یا  از کجا شروع کنم .وقتی کوانتوم را می خواندم انقدر دل نگرانی داشتم که انرا تمام نکرده به سراغ ترمودینامیک می رفتم و درست در همان لحظه ها گوشه تمام کتاب هایم و لا به لای کاغذهای جزوه هایم پر شده بود از سوالات فلسفی وجملات کوتاه و...  دقیقن در همان ایام، انقدر ایده برای نوشتن داشتم که در تمام ایام زندگیم بی نظیر بود.این روزها لذت خالق بودنم را از دست داده ام واین شاید عذاب اورترین فقدانی است که در درونم احساس میکنم .حالا زمانی که دست نوشته هایم را میخوانم ناخواسته حسرت روزهای پر دغدغه ام را میخورم .نمیدانم چه بر سرم امده . شاید به قول بعضی ها( خوشی زده زیر دلم)!

2.مرگ قسطی فردینان سلین بیشتر از انچه که فکر می کردم نفس گیر است .خالق معرکه ای است این بشر،ولی مهدی سحابی هم در جذاب تر کردن بیان سلین برای من ایرانی که در جو زبانی نویسنده اصلی رمان نبوده ام بی تاثیر نیست .خواندن رمان مرگ قسطی با ترجمه مهدی سحابی را به شما پیشنهاد میکنم .

3.هنوز هم نمیدانم چرا دوستانی که از امریکا خواننده وبلاگ من هستن ،نمیتونن تو وبلاگ من کامنت بگذارن .نه تو وبلاگ من و نه تو هیچ وبلاگ دیگری از پارسی بلاگ ...دلیلش چیه به نظر شما ؟

4.من این روزها عجیب دوست دارم این اهنگ را گوش بدهم .

 


موضوعات یادداشت


شک

نویسنده:زلال پرستم::: سه شنبه 85/8/23::: ساعت 4:28 عصر

.

.

.

از شک گذشتم

چه اغاز دلپذیری !


موضوعات یادداشت


باران

نویسنده:زلال پرستم::: سه شنبه 85/8/16::: ساعت 3:3 عصر

 

توبارانی

سرشار ازطراوتی اهورایی

پر از نزولی بی ریا

وزلال

اری با توام!

ای عالمانه ترین کشف من در یک روز افتابی .


موضوعات یادداشت


ازادی

نویسنده:زلال پرستم::: سه شنبه 85/8/9::: ساعت 2:30 عصر

    من از زندگی ازاد صحبت کردم .یعنی داشتم می گفتم به نظر من ادم زمانی می تواند احساس ازادی کند که باید ونبایدهایش را خودش تعریف کند .ارزشهایش را اگاهانه انتخاب کند .یعنی احساس کند که زیر بار  هیچ قید خارجی نیست که هیچ نیرویی مجبورش نمی کند به اینکه رفتاری متفاوت از خود واقعی اش  داشته باشد.من به این میگویم ازادی و زندگی در اینصورت میشود مثل یک قاصدک رها شدن !بعد مدتی سکوت کردم شایدداشتم به عمق حرف های خودم می رسیدم وحالا احساس میکنم  هیچ زندگی ازادی به معنای مطلق وجود ندارد .ادم ها در ازادانه ترین شکل ممکن هم باز درگیر قیودی هستند که خواسته و یا ناخواسته خود برزندگی هایشان تحمیل کرده اند.گاه این قید ها هر چند خارجی نیستند ولی در ذهن و باورما انسانها عمری دیرینه دارندو گاه همان ناخوداگاه جمعی ما انسانها بازدارنده ترین نقش را در تجربه ازادی دارد ، ناخوداگاه جمعی که میگویم عمدتن ریشه در باور ها وارزش های دینی و فرهنگی انسانها دارد .دقیق تر که میشوم می بینم در جوامع سنتی مشابه با جامعه ایرانی خودمان هم ازادی در درون خود ماست که سانسور میشود ، همان ازادی که وقتی می خواهیم تعریفش کنیم  احساس سردرگمی وناتوانیمان به اوج می رسد. این روزها وقتی به دور وبری های خودم نگاه می کنم می بینم خیلی هایشان بی هیچ دلیل منطقی خاصی بسیاری از رفتارهارا ضد ارزش می دانند .مثلن اینکه ((دختر نباید  توی جمع بخنده!)) ،((مرد نباید گریه کنه))  ویا (( مرد نباید احساساتی باشه))... و بطور کلی گزاره هایی با این مفاهیم  .این گزاره های محدودکننده که به شکل قید های ارزش روی زندگی ما عمل می کنند ،مشخص ترین تاثیرشان محدود کردن حوزه ازادی های شخصی است و هر چه که این گزاره  ها از حوزه شخصی به مسایل عمومی تر وارد میشوند دایره ازادی های ما محدودتر می گردند.

بعد از تمام این حرف ها ، این را هم باید صراحتن بگویم که ازادی یک مفهوم کاملن نسبی است !

 

 


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com