میتونم به جرات بگم زندگی تو یه جمع دانشجویی ،مثل خوابگاه یا خونه های دانشجویی در کنار تمام سختی ها ودلتنگی هایی که میتونه برای ادم به همرا ه داشته باشه .یه حسن خیلی خوب داره و اون هم اینه که ادمی یاد می گیره چطور با انسانها رابطه برقرار کنه .شاید یکی از حسن ها ی زندگی تو چنین محیط هایی، این باشه که آستانه تحمل ادمی به شکل واقعن غریبی بالا میره ،یعنی برای من که چنین نتیجه ای داشته .البته یه نتیجه دیگر این نوع زندگی ها این هستش که ادم یاد میگیره خود خودش باشه و سعی نکنه احساس های واقعی خودشو پنهان کنه و یا فداکاری های بی مورداز خودش نشون بده .هر چندیه نکته ناگفته نمونه که لازمهء یه رابطه پایدار این هست که ادم بعضی جاها توان سازگاریشو با شرایط و روحیات افراد بالا ببره ولی تو چنین محیط های حد ومرز این سازگاری به مروز زمان ، مشخص میشه .البته بگذریم که تو همین محیط ها گاهی موجودات فضایی یافت می شوند که کاملن منحصر به فرد هستند و هیچ متد روانشناسانه ای براشون کارساز نیست !
من اعتقاد دارم که ادم ها باید هم رو تجربه کنند و زندگی های دسته جمعی ، بهترین فرصت برای پیدا کردن این تجربه هاست .
یک نتیجه اخلاقی از بحث بالا
صراحتن بگویم که بعضی ادم ها هستن که فقط کافیه جلوشون مث خودشون باشی تا بفهمن که چقدر زندگی غیر قابل تحمله.