((ما تاریخ هستیم یعنی گذشته خویش هستیم .اینده ما زیستن گذشته ی ماست .ما باگذشته ی خویش به پیش رانده می شویم.))
مارتین هایدگر- در کتاب هایدگر و پرسش بنیادین
غیبتم زیاد طول نکشید , می دانم ! جای دوری نبودم همین نزدیکی ها وبلاگ ها را می گشتم ,می خواندم .مدتها می شود به جز سه یا چهار وبلاگ , خواندن بقیه وبلاگها را کنار گذاشته بودم یکی از مهمترین دلایلش کمبود وقت بود البته نه این که الان بیکار باشم نه ,اتفاقا انقدر برنامه هایم بهم فشرده شده که دلم می خواهد روزهایم کش بیایند و هیچ وقت 24 ساعت تمام نشود! اما یک دلیل دیگر هم هست :خواندن بعضی و بلاگها خسته ام می کردندیا می کنند ...حرف های تکراری را میشود با رنگ های متفاوت در وبلاگهای مختلف دید و لذت برد!!! ..می ترسم خودم هم دچار این تکرار شوم.
اما هدف از نوشتن پست امروزم:دلم می خواهد با دوستان فمینیستم کمی خلوت کنم البته از طریق همین دریچه مجازی...امادیگران هم می توانند این یادداشت را بخوانند و نظر بدهند .در این چند روز که نبودم تا ان جا که توانستم وبلاگهای مختلف را سرکی کشیدم و خواندمشان ... کنجکاویم وادارم کرد تا ببینم دوستان فمینیستم به دنیای دور و برشان چطور نگاه می کنند...باور کنید نمی گویم همه شان اما بیشترشان یک جور بودند انگار یک متن را کپی کرده باشی و بگذاری در وبلاگهای مختلف ...دوست دارم بی پرده صحبت کنم بدون این که کلمات را کادو پیچی کرده باشم و تعریف و تمجید بیخودی نثار کسی کنم...
خانم های محترم! (میگویم خانم چون به صورت نسبی بیشتر فمینیست نما ها خانمندو باز میگویم فمینیست نما چون میدانم خیلی هایشان بی فلسفه ادعا میکنند!)
لطف کنید به جای این قدر محکوم کردن دیگران در پایمال شدن حقوق زنان ...کمی به حماقت ها ی جنس خودتان خرده بگیرید ! خسته شدم از بس سکوت کردم ...من منکر این نیستم که حقوق برخی از زنان پایمال شده و برخورد ها ی نامناسب با انها را نیز منکر نمی شوم ولی چنین ظلم و اجحافی در قبال مردان هم هست اگر نیست دلیل بیاورید! اگر چه امکان دارد از نظر کمی ,کمتر باشد ولی وجودش را نمی شود نادیده گرفت .
به جای این که بگویید فلان زن اغفا ل شد ... اون یکی می خواهد اعدام بشود وای چیکار کنیم ؟ ...این یکی هر روز کتک می خوره اخ بدبخت شدیم!!! به دنبال راه حل باشیم چقدر از این ظلم ها نوشته اند وکسی سود نبرد؟ اگر منصفانه به قضیه نگاه کنیم می بینیم به روی یک دایره وسیع فقط دور زده ایم بی انکه نتیجه ایی بگیریم .دخترکانمان هنوز بزک کرده گوشه خیابان می ایستند وقهقه می زنند و جنسیتشان را می فروشند! و ما هی نشسته ایم و حرص می خوریم که خدایا چرا می گویند زن را چه به کارهای بزرگ و علمی!!!حالا تا کی می خواهیم بگوییم این ها قربانی اجتماع هستند ؟تا کی میخواهیم مسئولیت نفهمی خودمان را به دوش دیگران بیندازیم ؟تازمانی که دخترکان و زنان ما مثل مادر بزرگ های مادربزرگهایشان فکر میکنند چه انتظاری می توانیم داشته باشیم؟
به نطر شما راه بهتراین نیست که زنان را اگاه کنیم به خودشان ...به شناختن خودشان به این که بدانند برای هویت گرفتن حتما لازم نیست ازدواج کنی؟به جای انکه به انها تلقین کنیم شما جنس شکست خورده و تو سری خوری هستی به انها یادبدهیم حداقل چطور به همدیگر احترام بگذارند وقتی دارند با هم جنس خودشان حرف می زننددر حالیکه به هم حسادت نمی کنند.یا اینکه به انها یاد بدهیم که بین فرزندانشان هیچ فرقی وحودندارد و یا اینکه اینقدر به همسرانشان وابسته نباشند...حالا شاید بگویید این کارها زمان می برد ان هم نه یک سال دوسال ...خوب اشکالی ندارد از همین حالا شروع کنیم .می گویید فرهنگ سازی نیاز است خوب از فرهنگ سازی شروع می کنیم و اولین کارهم همین وبلاگ نویسی است !...
انقدر حرف هست که نمی دانم چطور خلاصه اش کنم ...کلام را کوتاه می کنم باقی اش را می سپارم به خودتان !
بهار هم نزدیک است:
((همیشه رخت های کهنه را دوست داشتم
چون بوی نو می داد
رخت های نو هرگز بوی خاطره های کهنه نمی دهند
به همین دلیل از خریدن لباس عید زیاد خوشم نمی اید!))