جنینگز وقتی دست های الوده اش را می شست گفت:((دانشگاه فایده ای نداشت .با ان همه کاهش بودجه نمی توانستند چیز زیادی به ما یاد دهند.ان ها فقط به ما مدرک دادند و فرستادنمان دنبال کارمان.))
((چطور اموزش دیدید؟))
((ما اموزش ندیدیم .اما چه فرقی می کند ؟ببین حالا من به کجا رسیده ام .))
پرستاری در را باز کرد.
((دکتر جنینگز شما را در اتاق عمل می خواهند.))
ران بست
از کتاب داستان های 55 کلمه ای
استیوماوس