سلام
نمی دونم این روزها چه اتفاقی برام افتاده .اصلا نمی تونم درک کنم چرا چیزی نمی تونه راضیم کنه .احساس می کنم همیشه یه کاری هست که باید انجام بدم اما هیچ کاری اون باید رو برام نداره!خسته نیستم .این رو خوب درک می کنم !اما خوب می فهمم که ادم های دو رو برم خسته اند .عصبی اند .افسرده اند .این پست رو برای این نوشتم که بگم پست قبلی من مربوط به شخص خاصی نبود ...نمی دونم شاید هم در ناخوداگاهم چیزی وول می خورد که من اون پست رو نوشتم ولی دلیلش واقعا یک مساله عینی نبود .اون متنی رو که برای هیچکس نوشته بودم در واقع یک جور دلداری دادن به خودم بود همین .ما هممون در طول روز با ادم های جور و ناجوری برخورد می کنیم که درکمون نمی کنند .حرفامونو نمی فهمن و یا حتی اگر هم ادعا می کنن که می بیننمون و به حرفامون گوش می کنن در واقع دارن نقش بازی می کنن .نمی خوام بگم همه این ادم ها ارزش ادم بودن رو ندارن.خوب خیلی ها هم هستن که اونقدر درگیر زندگی های خودشونن که فرصت فکر کردن به بقیه رو ندارن ولی عده ای هم هستن که یفیه رو بازی میدن و باهاشون وقت میگذرونن .حرف من برای اون دسته از ادم ها بود .اون هیچکس درواقع میتونست خودمن هم باشم و یا حتی شما !
اقای رادبوی عزیز :امیدوارم الان منظور من رو از پست قبلی متوجه شده باشید .شما جز خواننده های دقیق و نکته بین وبلاگ زلال پرست هستید و من همیشه از کامنت هاتون استفاده میکنم.