تعداد کل بازدید : 207048

  بازدید امروز : 120

  بازدید دیروز : 253

درد دل - زلال پرست

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

مراسم تشکر صلاحی از... بی حضور خودش [110]
حلزون شکن عدن -شهریار مندنی پور [103]
اشتباه می کنی-داستان کوتاه بابک تختی [122]
نقد فیلم تقاطع [83]
وزیری خالق نواهای ماندگار [93]
تولد کودکی با قلب خارجی [131]
تدوین تاریخ فلسفه در ایران [129]
غذاهای مفید برای قلب و مغز [132]
جمشید مشایخی، نیم قرن فعالیت هنر&# [90]
اصول داستان نویسی [148]
کارنامه هنری مخملباف [90]
انتشار رمان بار هستی در زادگاه کوندرا برای نخستین بار [95]
البوم شبهای تهران -سعید شنبه زاده [153]
البوم عکس های استاد شجریان [187]
پاپلونرودا-مجموعه اشعار (انگلیسی) [259]
[آرشیو(20)]

 

لینک به لوگوی من

درد دل - زلال پرست

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

آوای آشنا

 

بایگانی

بهمن
اسفند
فروردین 84
اردیبهشت 84
تیر 84
مرداد 84
شهریور 84
مهر 84
ابان 84
اذر 84
دی 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین 85
اردیبهشت 85
خرداد 85
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
پاییز 1385

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

درد دل

نویسنده:زلال پرستم::: شنبه 84/12/13::: ساعت 2:12 عصر

 

 

    درود بر تو

       ببین این جا کسی میان اسمان و زمین حلق اویز شده  و باور کن که تمام تلاشش را کرده اما شکست خورده .اینجا کسی است که میخواهد بی انکه خم وراست شود وبی انکه چند کلمه را پشت سر هم تکرار کند با تو صادقانه خلوت کند ...جسارت میخواهد؟شجاعت میخواهد؟به بیان عامیانه تر ((کله شقی)) می طلبد ؟ هیچکدام ا ز این هابرایم مهم نیست .فقط بدان که این  جا کسی است که صادقانه میخواهد با تو درد دل کند بی انکه خودش را درگیر تمام ان باید ها و نباید هایی کند که از قول خودت تحمیلش شده .پس به من چند لحظه وقت بده ...

     میخواهم بدانم خالق بودن چه لذتی دارد؟ چه لذتی داشته ؟چگونه شروع شد از همان روز نخست و چگونه شد که اینگونه رنگارنگمان کردی ؟گل بازیت چه شکوهی داشت که در ان دمیدی از روح خودت.میخواستی چه چیزی را نشان بدهی ؟به که ؟مگر نیازی داشتی به این عرض اندام !اخر مگر کسی هم بود که بتواند با تو برابری کند از این ها که بگذریم خالق من !چه رابطه ای بود میان ان لحظه نخست و ان لحظه سقوط.  حال از همه اینها که بگذریم چه شد که سکوت کردی از همان لحظه .ازان لحظه زمینی شدن من خاکی.چه شد که در مقابل تمام این برادر کشی ها سکوت کردی .از این قابیل و هابیل ها چه دیدی که داستان زندگیمان را دور تسلسل  بخشیدی؟بیدرد باشکوه! چه شد که بنده ات را میان اسمان و زمین معلق ساختی با این دغدغه :که عشق به زمین را برایش گناه دانستی ورسیدن به اسمان را ارزو .

     میخواستی زجرمان بدهی؟میخواستی نشانمان بدهی که ناتوانیم که هیچیم که حقیریم که هرچه که باشد باز علم ما نسبی است که ناقصیم.اه بگو ؟اخر میخواستی چه چیزی را ثابت کنی .اینکه نمیتوانیم خودمان را تحمل کنیم .بودنمان را در کنار هم تعریف کنیم .اخر چه نیاری داشتی به اینکه سکوت اسطوره ایی زمینت را نیست کنی ؟ایا میخواستی به من بفهمانی که ((هی ادمک ببین چقدر حقیری که چه عصیان گری و... ))چه نیازی بود اخر به ساخته دست خودت بفهمانی که حقیر است ما که از همان روز نخست میدانستیم که تو سروری که تو با شکوهی که تو خالقی  .اما ایا واقعا این است ان شکوه و عظمت ستودنی تو .نمیدانم پاک گیچ شده ام .حتی نمیفهمم چرا اینقدر دانا ویا کنجکاومان افریدی که برایمان از همه چیز سوال بوجود بیاید .سوالهای بی پاسخی که هرچه بیشتر در ان ها فرو برویم احساس حقارتمان بیشتر شودکه بعد بگویند سوال نپرس که به کفر کشیده میشوی !  تکلیفمان را روشن کن !بگو چه شد که در یک لحظه تصمیم گرفتی خالق شوی ؟

از این که چند لحظه به من وقت دادی متشکرم ...بدرود


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com