من اکنون رسیده ام به کناره دریایی بی انتها
دریایی موج زن از درد
دریایی از ان الهام های پاک اهورایی
که در این قرن های سکوت جاهلی
ابشخور هیچ احساس نبوده است.
از ان گوهر های گران بهای غیبی
که در این خلوت تاریخ
در صدف هیچ((فهمیدنی )) نگنجیده اند
.من چگونه این کوزها را پر کنم
و بدهم به دست توی تشنه
ای جان سوخته اپولون!
ای که جوی الوده این بازار
از کنارت می گذرد!
می دانم تشنه ای اما...
اما این دریا را در کوزه نمی توان کرد.(دکتر علی شریعتی)
............
زن خودش را خیلی غریب پوشانده بود .اولش فکر کردم محتاجی است که طلب پول می کند ولی دقت که کردم متوجه شدم((گدا )) نیست با خودش حرف میزد! ... میگفت که شوهرش او را از خانه بیرون کرده بود تنها به دلیل ان که روی حرفش حرف زده بوده .هر چه با خودم فکر کردم نتوانستم تصور کنم یک مرد چگونه می تواند همسرش را از خانه مشترکشان بیرون کند .احساس مالکیت تا این حد؟جالب این جاست که زن میگفت :مرد است حق دارد. فشار کاریش زیاداست ...چه کنیم از دست این زن های مردسالار!!! شاید همین برخورد این زن و امثال ان با همسرانشان تشدید کننده برخورد هایی این چنینی است.
پی نوشت :راستی من متوجه یک موضوعی شدم امار بازدید از وبلاگم نسبتا خوبه ولی فقط درصد کمی از بازدید کننده ها نظر می دن اگر ممکنه دلیلش را بگید ,در واقع برای یک نویسنده مهمه که یدونه خواننده در مورد نوشته اون چه نظری داره به دلیل این که باید یک نتیجه گیری بعد از هر نوشته داشته باشه حتی اگر همه خوانندگان نظری مخالف با نویسنده داشته باشن.