اگر مدتی هست که نمی نویسم تنها برای این است که احساس می کنم بیشتراز نوشتن به خواندن محتاجم .شاید هم این روزها انقدر خواندنی هست که من وقت برای نوشتن کم بیاورم .اگر چند این چیز هایی که این جا می نویسم تنها بخش کوچکی از همه ان چیز هایی است که باید بنویسم .خیلی وقتها هست که فی البداهه چیزی می گویم و رد می شوم و اصلا در پی ان نیستم که در جایی ثبتش کنم چون فکر می کنم گاهی لازم است خودم را درگیر هیچ بایدی نکنم ,اما امروز و در این لحظات پر از سکوت وقتی داشتم کتاب انجمن شاعران مرده را می خواندم ناگهان چشمم به شعری افتاد و از زیبایی متن و زبان ان انقدر به وجد امدم که ناخوادگاه خودم را در این فضا یافتم .احساس می کنم شاعر این شعر همه ان حر ف هایی را که مدت هاست با خود زمزمه می کنم تنها در چند کلام خلاصه کرده است:
Come my friends
Tis not too late to seek a newer world
For my purpose holds
To sail beyond the sunsets...and though
We are now that strenght which in old days
Moved earth and heaven ; that which we are:
We are
One equal temper of heroic hearts,
Made weak by times and fate , but strong in will
To strive, to seek , to find , and not to yield.
Alfred Llord Tennyson
ترجمه:
بیایید یاران من
برای جست و جوی دنیای تازه دیر نیست
بر انم
تا در ورای غروب بادبان بر افرازم ... و گرچه
دیگر ان قدرتی نیستیم که پیش تر
زمین و زمان را بر هم می زدیم
اکنون دیگر همین گونه ایم.همین گونه
یکی همسان قلب های جسور
پایمال زمان و سرنوشت اما راسخ در اراده مان
برای تلاش ,جست و جو,یافتن و تسلیم نا شدن.
...شاید باز هم نوشتم ...می خواستم وبلاگ نویسی را برای مدتی تعطیل کنم ولی گویا این دریا ارامش ندارد.به فروکش انهم نمیشود اعتمادی کرد .اما قرار را می گذارم بر این که هر وقت واژه ها حس و حال امدن داشتند بنویسم.