سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 208595

  بازدید امروز : 2

  بازدید دیروز : 9

روز های سفید - زلال پرست

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

مراسم تشکر صلاحی از... بی حضور خودش [110]
حلزون شکن عدن -شهریار مندنی پور [103]
اشتباه می کنی-داستان کوتاه بابک تختی [122]
نقد فیلم تقاطع [83]
وزیری خالق نواهای ماندگار [93]
تولد کودکی با قلب خارجی [131]
تدوین تاریخ فلسفه در ایران [129]
غذاهای مفید برای قلب و مغز [132]
جمشید مشایخی، نیم قرن فعالیت هنر&# [90]
اصول داستان نویسی [148]
کارنامه هنری مخملباف [90]
انتشار رمان بار هستی در زادگاه کوندرا برای نخستین بار [95]
البوم شبهای تهران -سعید شنبه زاده [153]
البوم عکس های استاد شجریان [187]
پاپلونرودا-مجموعه اشعار (انگلیسی) [259]
[آرشیو(20)]

 

لینک به لوگوی من

روز های سفید - زلال پرست

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

آوای آشنا

 

بایگانی

بهمن
اسفند
فروردین 84
اردیبهشت 84
تیر 84
مرداد 84
شهریور 84
مهر 84
ابان 84
اذر 84
دی 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین 85
اردیبهشت 85
خرداد 85
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
پاییز 1385

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

روز های سفید

نویسنده:زلال پرستم::: سه شنبه 84/3/3::: ساعت 4:37 عصر

این جا دچار تکرار شده ومن این را خوب می فهمم .سوژه هایم کم امده اندبرای نوشتن . اه!نمی دانم چرا باز گفتم((سوژه ))؟!  از سوژه حرف زدم که  یاد م امد فقط چند روز باقی مانده. بیشتر از بیست روزو  هنوز انگشت هایم کمند برای شمارش روزها . یادم امد که چهار انگشت کم دارم برای شمارش .انها را چهار روز به من قرض می دهی؟!! از انگشت حرف زدم به یاد   انگشت اشاره ام افتاد ه ام و اثر انگشت و با شمارش انگشت های تو, بیست و چهار روز دیگر!

در هم بر هم حرف زدم ؟ زیاد خرده نگیر .این جا علاوه بر این که همه چیزش تکراری شده کمی هم در هم و بر هم به نظر می رسد .چه کارش می شود کردجز این که  با ان ساخت ! اگر هم توان ساختن نداری; ویرانش کن و از نو بساز اگر هم اهل ویران کردن نیستی برو یک گوشه بشین و سرت را در لاک خودت فرو کن .بی تفاوت باش مثلا فکر کن که از کره ماه امدی و این جا هیچ قانونش متناسب با تو نیست و انقدر بی تفاوت باش که  اثر جاذبه زمین,این اثر  که سهل است اثر انسان بودنت ,را خنثی کند.

حوصله نوشتن و بجث جدی کردن را ندارم ! یعنی اگر هم دلم می خواست داشته باشم دیگر  همان دل خواستن هم ازبین رفت .بهتر بگویم می دانم کسی حوصله خواندن حرف های جدی را ندارد .انقدر خسته هستیم از این جا  و از این بیست و چند روز و دل نگرانیم و مشوشیم که دیگر دغدغه های ذهنیمان اجازه جدی نوشتن به ما نمی دهد .  ببخشیدشاید کلی گویی کرده باشم ! اما خودم را که میبینم ؟!

بیست و چهار روز مانده است و دیروز دوم خرداد بود و من دلم می خواست همان دیروز می نوشتم .بعد با خودم گفتم بگذار دیگران بنویسند که یک زمان دوم خردادی بود !  من فقط دوست دارم ببینم بیست و چهار روز دیگر چه روزی خواهد شد؟  چرا که من سعی می کنم    فقط در خاطراتم گذشته ها  را گه گاهی مرور کنم مثل درس هایی که انقدر خواندی و از بری که قبل از امتحان فقط کافی است یک نگاهی به ان بیندازی ان وقت همه اش خط به خط جلوی چشمانت رژه می روند .بگذریم, داشتم می گفتم دیروز دوم خرداد بود و من امروز به انگشتانم فکر می کنم که کمند برای شمارش روزهای باقیمانده و به فردا ها فکر می کنم و روزهایی که دلم می خواهد سفیدباشند !

از سوژه حرف زدم و از تکرا ر و از در هم و بر همی اما نمی دانم چطور شد که به روز های سفید رسیدم.یعنی رسیدم؟ یعنی رسیدیم؟؟؟

 


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com