این پست را اختصاص می دهم به نقدداستان ( عزیزم)که توسط یکی از خوانندگان اندیشمندم جناب اقای راد بوی نویسنده وبلاگ طرح وداستان نوشته شده است .قبل از هر چیز لازم است از ایشان به خاطر دقت و نکته سنجی ظریفشان قدر دانی کنم.از خوانندگان عزیز هم خواهش می کنم که مرا از نظرات خویش پیرامون این متن و داستان عزیزم بی بهره نسازند.
نگاهی به داستان * عزیزم * نوشتهُ مریم ( وبلاگ زلال پرست )
داستان بر مبنای زندگی زن وشوهر جوانی است که با عشق بهمدیگر ، ازدواج کرده اند .و گویا در همان اوائل زنگی مشترکشان ، در اثر تصادفی ، اتومبیل شان به ته دره سقوط می کند. زن از ناحیه پا فلج و زمین گیر می شود.بعد از آن زن و ویلچیربه دو جزُ جدائی ناپذیر همدیگر تبدیل می شوند.و این زن را از درون در هم می شکند. این تراژدی با توجه به فضای حاکم بر جامعه ای که زن در آن زندگی می کند ، یعنی یک فاجعه تمام عیار.مرد که زن را دوست دارد و در فلج شدن وی خود را مقصر میداند، شدیدا احساس گناه می کند. خواسته و نا خواسته عشق و ترحم در هم می امیزد، و این به مهمترین عامل شکنجهُ روحی زن تبدیل می گردد. زن با توجه به عشق و علاقه ای که به مرد دارد، در صدد است که فداکارانه از سر راه اش کنار رود و تا اخر عمر وبال گردن اش نباشد. زن در این راستا حتی بعضا به اقدامات سادیستی نیز دست میزند.از طرف دیگر گوئی مرد داوطلبانه در صدد پذیرش یک چنین آینده ای است .حال ، عذاب وجدان در امر این پذیرش تا چه اندازه نقش دارد ، سر نخی داده نشده است. سوژه داستان زمینی و برای خواننده ملموس است . نویسنده در پردازش نظم درونی داستان موفق است ،و با ظرافت آس نهائی " ویلچیر" را در آخر داستان بر زمین می زند.و مسیر قضاوت خواننده را دچار دگرگونی می کند.
نقاط ضعف داستان
در آغاز داستان ، زن می گوید " صدایش را که می شنوم دلم می خواهد فریاد بزنم و بگویم : تنهام بذار اینقدر بمن پیله نکن !اینقدر نکو ......”در حالیکه پائین تر، در همان پاراگراف می گوید
"..بسمت در میروم وبا قدرت دراطاق را به هم می کوبم .." و یا باز هم پائین تر...گلدان کریستالی راکه مادرش سه سال قبل به ما هدیه داده بود، از روی میز بر میدارم وبه سمت در پرتاب می کنم ..." در اینجا می بینیم که زن بر خلاف گفتهُ خود در بالا، با کار هائی که می کند عملا توجه می خواهد. از تنها ماندن با واقعیت وجودی خود وحشت دارد. نمی خواهد پشت درب های بسته تنها رها شود. در واقع بین گفتاروعمل زن نا همحوانی موجود است
برای پاراگراف چهارم چیزی درمایه های پاراگراف پائین را پیشنهاد می کنم :
ومن کلافه می شوم،عصبی می شوم،فریاد می زنم، واو بی آنکه توجهی کندکه گلدان عزیزش به چه روزی افتاده، به طرفم می آید . صدای "آخ " اش را که می شنوم،می فهمم که شیشه شکسته ها کار خود را کرده اند. منتظرم اعتراض کند، چیزی بگوید،آرام سرش را نزدیک می آورد ومی گوید" عزیزم خودتو اینقدرعذاب نده ، بیا یه کم ببرمت بیرون هوات عوض شه" و بعد یقهُ لباسم را مرتب می کند ولبخند می زند و بعد چشمکی، چقدر دلم می خواهدبه او بگویم " اینقدر به من نگو عزیزم !"
در پاراگراف ششم . اصولا باید با وارد شدن فرد به اطاق ، بوی عطرش همه جا را بگیرد ، نه با خارج شدن !
در پاراگراف هفتم . چرا رد دود ؟ چرا خود دود نه؟
پی نوشت:اگر درسایزو فونت این پست مشکلاتی رخ داده باور کنید که من بی تقصیرم و مشکل از پارسی بلاگ است!