سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 207315

  بازدید امروز : 1

  بازدید دیروز : 0

قضا و قدر - زلال پرست

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

مراسم تشکر صلاحی از... بی حضور خودش [110]
حلزون شکن عدن -شهریار مندنی پور [103]
اشتباه می کنی-داستان کوتاه بابک تختی [122]
نقد فیلم تقاطع [83]
وزیری خالق نواهای ماندگار [93]
تولد کودکی با قلب خارجی [131]
تدوین تاریخ فلسفه در ایران [129]
غذاهای مفید برای قلب و مغز [132]
جمشید مشایخی، نیم قرن فعالیت هنر&# [90]
اصول داستان نویسی [148]
کارنامه هنری مخملباف [90]
انتشار رمان بار هستی در زادگاه کوندرا برای نخستین بار [95]
البوم شبهای تهران -سعید شنبه زاده [153]
البوم عکس های استاد شجریان [187]
پاپلونرودا-مجموعه اشعار (انگلیسی) [259]
[آرشیو(20)]

 

لینک به لوگوی من

قضا و قدر - زلال پرست

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

آوای آشنا

 

بایگانی

بهمن
اسفند
فروردین 84
اردیبهشت 84
تیر 84
مرداد 84
شهریور 84
مهر 84
ابان 84
اذر 84
دی 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین 85
اردیبهشت 85
خرداد 85
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
پاییز 1385

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

قضا و قدر

نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 84/1/26::: ساعت 12:55 عصر

اکنون اراده من این است

و تا  ان دم که چنین است

همه چیزبر وفق مراد است

این واپسین زیرکی ام بود

ان را می خواستم که بدان ناگزیر بودم.

پس خود را ناگزیر به هر ((باید))کردم...

از ان دم برایم ((بایدی )) در کار نیست...

فردریش نیچه

همیشه برایم سوال بوده که من انسان تا چه حد مختارم؟ تا کجا اراده من بر زندگی ام حاکم است و من  انسان چقدر تحت سیطره نیرویی برترم؟و هرگز پاسخی نیافتم!این سخت است که ادمی احساس کند که یک عروسک خیمه شب بازی است.زجراور است که  فکر کنی خودت در سرنوشتت هیچ کاره ای و پیش ترها همه چیز برای تو رقم خورده است به قول بعضی ها در روز ازل سرنوشتت را بر پیشانی ات حک کرده اند.در همه کتاب های که خوانده ام ویادیده ام هیچ کس حرف تازه ای نداشته ! همه سوالشان را می پرسند و هر کس پاسخ سوال خودش را نمی یابد! قضا و قدر ...قسمت...سرنوشت ...همه اینها سوالات ذهن منندومن واقعا  نمی دانم من انسان چه کا ره ام این جاو اگر به این جا رسیده ام دست خودم بوده یا کسی مرا به اجبار به این مسیر رسانده؟

این باید ها ونبایدها و همه این باورها که قسمتت این است و قضا وقدر این بود و ... مرابه این احساس تلخ می رساند که کجای من اشرف مخلوقات است وقتی خالقم همه زندگیم را قبل تر ها یک جا ساخته و پرداخته؟ذهن من همیشه پراز سوال بوده وهرگز توجیه نشدم! و می دانم خیلی ها هم مثل من هستند ما فقط سوالاتمان را برای هم بازگو می کنیم و ابهامات ذهنمان را ...

این بدترین احساسی است که داشته ام: این احساس که حس کنی  ان زمان اراده میکنی که او بخواهد .ان زمان فکر میکنی که او اراده کرده است و ان زمانی تصمیم می گیری که او تصمیم میگیرد...من دوست ندارم این گونه فکر کنم .لمس کنم و یا احساس کنم ولی ایا طریق دیگری هم هست؟؟؟

 


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com