سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 206212

  بازدید امروز : 24

  بازدید دیروز : 222

دوئل - زلال پرست

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

مراسم تشکر صلاحی از... بی حضور خودش [110]
حلزون شکن عدن -شهریار مندنی پور [103]
اشتباه می کنی-داستان کوتاه بابک تختی [122]
نقد فیلم تقاطع [83]
وزیری خالق نواهای ماندگار [93]
تولد کودکی با قلب خارجی [131]
تدوین تاریخ فلسفه در ایران [129]
غذاهای مفید برای قلب و مغز [132]
جمشید مشایخی، نیم قرن فعالیت هنر&# [90]
اصول داستان نویسی [148]
کارنامه هنری مخملباف [90]
انتشار رمان بار هستی در زادگاه کوندرا برای نخستین بار [95]
البوم شبهای تهران -سعید شنبه زاده [153]
البوم عکس های استاد شجریان [187]
پاپلونرودا-مجموعه اشعار (انگلیسی) [259]
[آرشیو(20)]

 

لینک به لوگوی من

دوئل - زلال پرست

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

آوای آشنا

 

بایگانی

بهمن
اسفند
فروردین 84
اردیبهشت 84
تیر 84
مرداد 84
شهریور 84
مهر 84
ابان 84
اذر 84
دی 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین 85
اردیبهشت 85
خرداد 85
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
پاییز 1385

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

دوئل

نویسنده:زلال پرستم::: سه شنبه 85/5/10::: ساعت 10:40 صبح

     یادت هست قرار گذاشتیم با هم دوئل کنیم من سر زندگی ام تو سر مرگت؟بعد وقتی هم که می مردی کلی خوشحال بودی و من احساس می کردم این زندگی لعنتی وکوفتی را به هیچ عنوان دوست ندارم .زندگی که یکنفر  دیگر به خاطر نداشتنش اینقدر ذوق مرگ می شود!بعد وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم نه! همه اش یک خواب بود و تیری که من به سوی تو نشانه رفته بودم خورده بود در تنه یک درخت بیچاره که از همه جا بیخبر جا خوش کرده بود در صحنه بازی ما.در ان لحظه فکر میکنم خوشحال بودم .خیلی راحت صبحانه ام را خوردم یک لیوان قهوه تلخ قجری و یک بشقاب پای سیب.بعد کتاب هایم را جمع کردم و ریختم در کوله پشتی ام .لب تاپم را برداشتم و امدم بیرون .صدای زنگ مبایلم را که شنیدم یاد تو افتادم .به خودم گفتم دیدی نتونست تحمل کنه؟ ...مبایل را  که از جیبم بیرون اوردم  missed call  شده بود و شماره ای هم در کار نیود  no number!

     نمیخواستم منتظر کالسکه بمانم.دوست داشتم پیاده بروم از کنار رودخانه نزدیک خانه مان و صدای اواز پرنده ها ر ا بشنوم .صدای اب و بوی خاک خیس کنار نهر را حس کنم .پیاده رفتم ولی در طول راه تمام فکرم مربوط میشد به پروژه جدید تحقیقم و اینکه چه بلایی باید سر این نانو تیوپ ها بیاورم تا یک result شسته رفته بدستم بدهند ولی راستش را بخواهی یک مقدار به تو هم فکر می کردم که نمرده بودی!

     به دانشگاه که امدم تو را دیدم نشسته بودی پشت pc و داشتی chat می کردی با یک نفر که idناشناسی داشت .فکر کنم اسمش sasha بود .سلام کردم سر تکان دادی گفتم امروز چه خبر؟کلیله و دمنه را تمام کردی ؟یا رفتی سراغ لیلی و مجنون ؟ که نه حواب سوالم رادادی ونه حتی سلام کردی .من هم که حرصم گرفته بود محکم لب تاپم را کوباندم به روی میز .

       بعد به یاد دوئل افتادم گفتم قرارمون یادت نرفته که .سرت را برگردانی و گفتی هر وقت بگویی حاضرم برایت بمیرم.من هم همان لحظه گفتم :پس همین حالا !

        از خواب پریدم هوا به طرز غریبی سنگین بود .ساعت رومیزی ام خواب مانده بود و یک لحظه به خودم گفتم عجب زندگی پیچ در پیچی خوب شد که همه اش خواب بود !بعد یک دفعه مبایلم زنگ زد و اسم تو را دیدم .

تو :سلام

من :سلام

تو :خوبی

من :مرسی

تو :کی بریم سر قرار

من:کدوم قرار ؟

تو :  یادت رفت قرار بود بریم دوئل!

من :چییییییییییییی!

خوابم تعبیر شده یعنی؟

 


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com