به ادمی نرسیدی خدا چه می جویی
زخود گریخته ای اشنا چه می جویی
نظر زصحبت روشندلان نیفزاید
زدرد کم بصری توتیا چه می جویی ...
این شعر شرح حال بسیاری از انسان های این زمانه است ومن متحیرم از این که چگونه با تمام شواهد موجود تلاش میکنیم بیهوده تکرار شویم!
-------------------(داستانک)-------------------
داستانم تمام شده است خیلی وقت است بچه جان .مدتهااست که دیگر لالایی نمی خوانم برایت و تو چه ساده لوحانه به من میگویی داستانت قشنگ بود که صدایت ارامبخش بود .بچه جان خیلی وقت است که لال شده ام !و تو چه خوشباورانه هر شب سرت را روی پایم میگذاری و به دهانم خیره میشوی ... نمیدانم چرا اما دلم به حالت میسوزد نه چرا به حال تو به حال خودم که ندانستم داستانم کی شروع شد کی تو جزیی از این داستان شدی وکی تمام شد که خودم هم احساس نکردم .بچه جان دلم به حال تو میسوزد که بی انکه بخواهی وارد این داستان شدی .چند روز پیش وقتی از او پرسیدم چرا تو را وارد داستان کرد خندید و گفت :حوصله ام سر رفته بود .شخصیتها تکراری شده بود .لازم بود یک کاراکتر جدید وارد شود همانطور که تو وارد شدی.و من از همان روز دلم به حال تو میسوزد. بچه جان !حوصله اش سر رفته بود به نظرت این دلیل منطقی است ؟
حیف که لالم و تو زبانم را نمی فهمی و چه ساده لوحانه به چشمانم خیره شده ای و میگویی داستانت قشنگ است .حیف حیف حیف...
پاسخ کامنت آقای علی:سلام ممنونم که به وبلاگم سر می زنید .متاسفانه من از شبکه اینترنتی استفاده می کنم که همه وبلاگ های پارسی بلاگ از جمله وبلاگ خودم را فیلتر کرده است .به همین جهت برایم ممکن نیست که به وبلاگتان سر بزنم خوشحال میشوم از نظراتتان در وبلاگ زلال پرست بهره ببرم و اگر در اینده برایم امکان پذیر شد قطعا به وبلاگتان سر خواهم زد سربلند باشید .