اگرنوشتن نتواند تحولی ایجادکند و طرحی نودر اندازد که خلق و افرینش نیست تقلیدی کورکورانه وبی تحلیل اززندگی است که حداکثر تاثیرش این است که دیگران تو را یک نویسنده بنامند و گاه از سر نادانی بسیار ارجت نهند و تو هم فکر کنی که ((خدایاچقدرمی دانم))مثل همه کسانی که تنها با کلمات بازی می کنند و تصادفا چه ارج و قربی هم دارند.این مشکل جامعه ماست که کلمات را بی فلسفه وارد گنجینه لغاتمان می کنیم.باید صادقانه بپذیریم که هر کاری که می کنیم فقط برای جلب تایید دیگران است .هر کاری حتی روشنفکریمان !.اگر بپذیریم که ((هر ان چیزی که در مورد دیگران ازارمان می دهد می تواند ما را در شناخت بخشی از خودمان برساند))*می توانیم از قلم به عنوان پلکانی به سوی کمال استفاده کنیم و این را بدانیم که ما همه چیز را نمی دانیم و بعضی وقتها هم هست که دانش تنها متکی به حقیقت نیست بلکه بر اشتباهات نیز اتکا دارد.
.............................................
تاچیزها را نپذیریم نخواهیم توانست تغییرشان دهیم .محکوم کردن رهایی نمی اورد بلکه موجب تعدی می شود.*
............................................
یک سال در این فضا حورا جاودانه بودم و حال مریم فرخ یا .چه اهمیت دارد که نامم چیست .مهم این بود که می نوشتم چرا که دغدغه ام نوشتن بود برای رسیدن به خودشناسی.اما حال خودم هستم و می دانم که این کاری به مراتب اسان تر است هرچند..........
* کارل یوستاو یونگ