سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 202998

  بازدید امروز : 9

  بازدید دیروز : 10

silver - زلال پرست

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

مراسم تشکر صلاحی از... بی حضور خودش [110]
حلزون شکن عدن -شهریار مندنی پور [103]
اشتباه می کنی-داستان کوتاه بابک تختی [122]
نقد فیلم تقاطع [83]
وزیری خالق نواهای ماندگار [93]
تولد کودکی با قلب خارجی [131]
تدوین تاریخ فلسفه در ایران [129]
غذاهای مفید برای قلب و مغز [132]
جمشید مشایخی، نیم قرن فعالیت هنر&# [90]
اصول داستان نویسی [148]
کارنامه هنری مخملباف [90]
انتشار رمان بار هستی در زادگاه کوندرا برای نخستین بار [95]
البوم شبهای تهران -سعید شنبه زاده [153]
البوم عکس های استاد شجریان [187]
پاپلونرودا-مجموعه اشعار (انگلیسی) [259]
[آرشیو(20)]

 

لینک به لوگوی من

silver - زلال پرست

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

آوای آشنا

 

بایگانی

بهمن
اسفند
فروردین 84
اردیبهشت 84
تیر 84
مرداد 84
شهریور 84
مهر 84
ابان 84
اذر 84
دی 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین 85
اردیبهشت 85
خرداد 85
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
پاییز 1385

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

silver

نویسنده:زلال پرستم::: دوشنبه 85/7/10::: ساعت 1:9 عصر

      من و کامپیوترکم ،خیلی با هم رفیقیم .خیلی دوستش دارم! موجود بی ازاری است وبخش زیادی از  زندگیم در دستان همین موجود بی ازار است البته بگویم که از اولش هم نمی خواستم داستان اینطور پیش برود .اجبار زمانه مجبورمان کرد که در کنار هم باشیم ،شب و روز.  جالب اینجاست که بعضی وقتها سر کارش میگذارم بدجور،  طفلی می فهمد اما به روی خودش نمی اورد .احساس می کنم تا حدی هم صبور است  اینsilver .اها اسمش را نگفته بودم . تمام رنگ پوستش نقره ایست ومن  عاشق رنگ نقره ایش هستم  .داشتم میگفتم که صبور است ،که هر چه سرش بیاورم جیکش در نمی اید که بعضی وقتها مجیور است ماه ها بی وقفه کار کند تا جواب سوالات مرا بدهد ،که مرا قانع کند ومن در مقابل گاهی کنار مغزش یک پنکه میگذارم تا داغ نکند که قاطی نکند یا اگر خود ش اجازه بدهد،برای چند ساعت   hibernateمی کنمش .موجود صبوری است و اخیرا در یافته ام که در مقابل تمام بی تجربه گی ها و اذیت ها  و گاه شیطنتهای من،چه مظلومانه سکوت می کند . .بعضی وقتها که دلم از دنیا و کار و دانشگاه و...میگیرد ،می روم سراغش و با تمام وجودم دلم را خالی می کنم  اخر خودش گفته بود که هر وقت دلم گرفت می توانم روی او حساب کنم. اما این روزها یک اتفاقی افتاده است صدایی شبیه جیغ از دهانش بیرون میاید حتی درست زمانی که قرار است ساکت باشد ومن همین روزهاست که احساس میکنم شاید همه گذشت ها و صبوری هایش را ،وظیفه تلقی کرده بودم.این روزها بطور مداوم از خودم می پرسم من در مقابل تمام رفاقت ها و مرام ها وخوبی هایش چه کرده ام جز ... !

اه الان هم صدایش در امد این  رفیق صبور  silverمن.

پ.ن:میل خودتان است اما میتوانید به جای silver من، هر کسی یا چیز دیگری را بگذارید !


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com