• وبلاگ : زلال پرست
  • يادداشت : قصه گو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    با آژانس هزاره فاصله کوتاه شد

    ثبت رايگان آگهي خطوط موبايل صفر و کارکرده

    دائمي، اعتباري، پيام رسان

    همراه اول، تاليا و ايرانسل

    در سايت فاصله کوتاه همراه با امکانات و جستجوي پيشرفته، قابليت چاپ ليست خطهاي موجود به تفکيک کد و وضعيت سيم‌کارت، مناسب براي فروشندگان و خريداران خطوط تلفن همراه

    خريد و فروش گوشيهاي دست دوم تلفن همراه با نمايش تصاوير به صورت کامل

    فروشگاه فاصله کوتاه، لذت خريد اينترنتي را براي شما فراهم مي‌آورد

    سلام . روز جهاني اول ماه مه ، بر همه ي احاد ملت الخصوص کارگران و دهقانان و کارمندان مبارک باد .

    مريم عزيز خوشبختانه من از آن نوع خوانندگاني که آقاي رهگذر اسم مي برند نيستم. که هرچه بنويسيد به به و چه چه بگويم . اين نوشته خوب نبود .ظعيف بود ، نا منسجم بود ،بگمانم روش زياد کار نکرده بوديد . شما بهتر از اين مي نويسيد. به اميد نوشته هاي بهتر.

    آره خب!قصه گو خوب مارا شناخته!حتي بهتر از خودمون!

    مريم!نمي دونم چرا!(؟)ولي با خوندن اين نوشتت بد جور دلشوره تو دلم افتاد!حس بدي!امشب را برام ترسناك مي كنه!

    ولي بهم گفتي نترسم!ترس باعث مي شه پيش نرم!،اما اينم باور كن كه از يك سري ترس ها نمي شه فرار كرد!

    پس چه كار بايد كرد؟...

    in chegoone raghs konad maahie zolal parast???
    سلام فعلا خوندم بايد چند بر ديگه بخونم تا بتونم نظر بدم
    سلام مريم گلم چقدر وبلاگت ناز

    سلام ..

    چند بار اومدم اين متن رو خوندم ولي نتونستم چيزي بگم ...

    خيلي بده آدمهايي رو ببيني كه فقط چشم و گوششون به قصه گويي باشه كه مي دونه قصه رو چطور بگه !! يعني هنر قصه

    گو همينه !!

    و هنر بقيه هم شده شنونده خوبي بودن !!

    اخر اين قصه چي مي شه ؟؟؟

    يا حق

    سلام . قبل از هر چيز بگم آن شعري كه از قصه نوشتم از شاملو بود . امروز كه آمدم چشمم به جمال دوستان جديد روشن شد، تبريك. حالا بايد گفت آنچه خوبان همه دارند تو يكجا داري .خب ديگه اين رسم هميشه ي تاريخه خوبها همديگرو پيدا مي كنند . در متني كه نوشتي روي نقظه مهمي انگشت گذاشتي :« هر چند كه او خودش هم يكي از ما بود» . در قصه ي ماهي سياه كوچولو نشان داده شده كه براي از بين بردن و خنثي كردن دشمن بايد مسلح به سلاحي بود ، كه در آنجا با خنجري كه ماهي سياه كوچولو دارد ، توانست آنگاه كه در حلقوم مرغ ماهي خوار گرفتار آمد رهايي يابد . حال سؤال من اين هست اگر دشمني و يا به تعبير شما قصه گويي خودش را به رنگ ما و در كسوت ما با گلواژهاي عوامفريبانه رخنه كرد با چه سلاحي بايد به مصافش رفت ؟!‏ .

    Salam Maryam aziz. Sarafrazam kardi be kolbeam amadi. Az ashenayi ba yek hamshahriye khanom va alaghemand be adabiyat sare shougham avard. Ba ejaze be shoma link midaham. Omidvaram bishtar ba shoma ashena shavam.
    + Katayon 

    yadesh be khir bibi gole noghlim, bache ke bodam shaba miraftam to bagahles ya inke vaghti ghelyon mikesid miraftam saram ro ro pash mizashtam va migoftam bibi ghese bego. Ghasehash mahdod bod, Hasan kajal, chehel gisoo va yeki do ta deige. Ama khili zood motevaje shodam ke dastanash ba inke tekrarie har shab ba shabe ghabl fargh mikone, ta dastan tamam mishod dah bar behesh tazakor midadam ke na intor nabod va intor bod. Hamishe ham beghole khodesh soalhaye bani esrayili mikardam, miporsidam on yeki ki bod ke bod va chera hichki nabod, akhe hasan kachal, shah va shazade ke bodan , ghol va chehel giso ke bod, chera kalagh be khonash nemirese chera kabotar , gonjeshk na chera kalagh. saey mikard baram tozih bede, gahi ham migoft khob kabotar bekhonash naresid , mikhast ye jori razim kone ke farghi nadare kalagh ye kabotar ke oghab, vali baed miporsidam ke chera be khonash nemirese ke dige kaf mikard. Ba javabhaye ke mishendiam khili sar dar gom mishodam va soalatem bishtar va zehnam dargire, ba khodam kalanjar miraftam.Shayad be hamin dalil nakhodagah dore ghese ra khat keshidam. Dige vaghti saram ro ro pash mizashtam faghat be sedaye ghelyonsh gosh midadam va on ham sam ro navazesh mikard ta khabam mibord............ yek jori baham sazesh karde bodim.

    داستان رو اينطور آغاز و پايان بردم ... يكي بود هيچكي نبود !

    + رهگذر 

    با سلام و ادب

    هنر قصه گوي شهر ما اينست كه راست و دروغ را چنان درهم مي اميزدو - چنان مي بافد كه كمتر كسي به صحت قصه هايش شك مي كند .در بيان قصه هايش گاهي ژست هاي حق به جانب هم مي گيرد و كلمات را متناسب با موقعيتها- عوض و بدل و جابجا مي كند و انها را در زرق و برق هاي متفكرانه به خورد ما مي دهد.

    گاهي عيب از او نيست كه چنين قصه هايي را سرهم مي كند .داشتن مستمعين و مخاطبيني اين چنين ارادتمند و مخلص آرزوي هر قصه گويي است.با ادب - منظم - سربه زير- محجوب و ..غرق قصه اي هستند كه همواره پاياني رويايي دارد-غافل از اينكه سرابي بيش نبوده است.

    حداقل خاصيت ان ( جوگير ) شدن اين بود كه مقداري چشم ما را به اطرافمان باز كرد.ديگر مي توانستيم پايان قصه هاي زيبايش را حدس بزنيم.

    من همه تقصيرها را به گردن قصه گو نمي اندازم .خوابي كه مستمعينش به ان رفته اند - از انگونه خوابهايي است كه امكان بيدار كردنشان به اين راحتي ها نيست .چه بسا اگر واقعا خوابي در كار بود مشكلي نبود .ولي چه كسي قادر خواهد بود -فردي كه خودش را به خواب زده بيدار كند ؟!

    اين قصه ها گويي پاياني ندارد و هيچگاه متوقّف نميشود. همه چيز، دوباره از سر گرفته ميشود و تو احساس ميکني چقدر به مفهوم ( دا-زاين) هايدگر نزديکي.فقط طرح و شكل كار است كه عوض مي شود.


    شكر خدا كه مسجد و محراب شهر نيز

    يكباره ـ پوست‌كنده بگويم ـ دكان شدند

    مريم جان سلام انگار خيلي عقب افتادم شرمنده به خاطر اشوبهاي خوزستان يک هفته ايي بدون اينترنت بوديم بهرحال سر فرصت مي خونم و نظر مي دم


    سلام . اول ، هميشه تو رفتنم تا نگاه مي كنم مي بينم آپ كردي . فعلا الحساب .....بالا رفتيم ماست بود قصه ي ما راست بود ....پايين اومديم دوغ بود قصه ي بي بي دروغ بود ...