• وبلاگ : زلال پرست
  • يادداشت : خانه ادريسي ها
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام. وقتي تازه عباس معروفي آمده بود اينجا از مرگ غزاله عليزاده خيلي نگذشته بود . يادم مياد با اشك و آهي جانگداز در سخنراني بدو ورودش اينطوري خاطره اش را زنده كرد : ..... دفتر گردون رو ازم گرفته بودند ، هر روز به نحوي به اينطرف و آنطرف مي كشيدنم . آس و پاس شده بودم...و سر گردون....در همان جمعي كه بوديم غزاله مثل هميشه دست سخاوت و بخشش گل كرد و اصرارم ميكرد كه من بجز همين دو فرش و گليم چيزي ندارم ، خواهش ميكنم آنها را از من قبول كن ، بفروش و به دردي بزن...و اشك و هق هق گريه ...بود كه امانش نداد . بعد تشريح نوع خودكشيش در جنگلهاي سر سبز شمال....و فلسفه انتخاب كردن آن مكان و مابقي...تعريفها كه در حوصله كامنت نمي گنجد . در مورد سوت كه نوشته بودي يادم آمد به كارگرها و اصولا هر جمعي كه در اينجا ميخواهند اعتراض كنند نفري يه سوت ميگيرند و همگي با هم سوت ميزنند ...