امروز براي نخستين بار بر اين صفحه روشن قدم نهادم اين روزها سردرگمي در من مانند پوست به تن چسبيده و مرا رها نمي كند تنها اين را مي دانم كه امروز همه كس دانا و نادان شجاعت بهتر بگويم جسارت گفتن همه چيز را دارند خدا انسان را با عشق آفريد مگر سر نوشت آدم رقم زده شده بود؟ من بر اين باورم پايه آفرينش هر انساني متفاوت است اگر بتوان در خدا شناخت يافت هرچند اندك مي توان مفهوم حيات حتي بالاتر از آن هم فهميد اگر ياد بگيريم تك تك سوالات ذهن را بررسي كنيم راه براي بقيه هموار مي شود به شرط آن كه بخواهيم قضا قدر مفهومي ندارد زندگي در مشت توست مشتت را باز كن و با چشم دل ببين درك خدا از منطق من و اطرافيان تو دور است ببين منطق تو چه مي گويد ..!!
سلام اسن اولين باري بود كه من به اينجا اومدم ببين به نظر من آفرينش هر انسان متفاوت بوده اگر هدف از آفرينش رو بفهمي يا سعي كني خدايي كه برخي اينقدر راهت ازش صحبت ميكنند بشناسي خيلي چيزهارو مي فهمي به عقيده من اين چيزا حسيه تو كتابا نيست منتها هر كس خودش بايد بخواد تا به اون برسه منطقي براي خويشتن است اما براي ديگران نه تو شناخت خدا كسي جلو دارت نيست اگر مي خواي جواب سوالاي تو ذهنتو بگيري برو دنبالش اگه همتشو داري!!!
1/ با عرض معذرت در نوشته ام غلط نوشتاري «ميماشت» را تصحيح مي كنم « ميزاشت » .
2/ به آقاي شهرياري : بنظر من آن فاكت از « ژان پل سارتر » است
اين كه گويي اين كنم يا آن كنم
اين نشان اختيار است اي صنم
دوست عزيزم مريم
ترديد و ( چرا ) آوردن هاي شما بنظر من قابل تمجيد است . همين که مسائل بظاهر بديهي ومسلم را تنها به اعتبار اينکه مورد قبول عامهُ است ،دربست قبول نمي کنيد ، مي دانيد که در دين مسيحيت ، علناُ ، بي هيچ واهمه اي پيروان را ، گوسفندان مي نامند؟ و رهبرا ن بمثابهُ شبا نان تلقي مي شوند! البته بنظر من هر مکتب و فلسفه اي که درمرحله اي از پروسهُ کنکاش و تفحص آدمي ،چرائي نپذيرد ، در واقع همان تئوري ( گوسفند و شبان ) رادر بطن خود نهفته دارد. باور کنيد هيچ علاقه اي به در گير شدن در اين گونه بحث هاي بي انتهاي فلسفي ندارم . بنظر من لپ کلام اين است ،
تلاش تمامي فيلسوف ها و ايدئو لوگ ها درنها يت براي تثبيت وحقانيت بخشيد ن به عملکرد و اقتدار يک طبقهُ مشخص اجتماعي است. يک عده ( هميشه يک اقليت کوچک ) مي خواهند از يک اکثريت ميليوني سواري بگيرند. و اين ممکن نيست مگر اينکه در کنار و در امتداد نيروي قهريه وسرکوب براي حفظ اين روابط ستمگرانه خود اين روابط نيز، در لفافه اي از تقد س پيچانده شود . و در برخي از موارد ومراحل ، اما و چرا نپذيرد، و مقام انساني را تا در حد يک گوسفند ، يک بنده راهوار و مطيع تنزل دهد. بنده اي که بايد به سرنوشت محتوم خويش گردن گذارد . و گر نه مرتد وکافر است .
با سلام و ادب
***********
داستان تقدير و سرنوشت -و قضا و قدر مبهم-داستاني است به درازاي تاريخچه پيدايش بشريت .سيري كاووشگرانه به تاريخچه تفكر بشر نشان مي دهد كه اين داستان هميشه در محافل و مجالس جايگاهي بس برجسته داشته است.كالايي كه در هر دوره و بنا به شرايط حاكم بر ان دوره- ملبس به تفاسير و تعابيري شد كه گاه تشخيص سره و ناسره بودن ان امري بود بسيار مشكل كه در خور و لياقت متخصصان و متفكران و متعلمان بود .
نگاهي به گذشته و سير در تمام تفكرات و اعتقادات و اثار بجا مانده از تراوشات فكري و مجادلات كلامي ان دوره - اين نكته را بخوبي روشن ميكند كه يك اصل و يك روح واحد كه عبارت بود از اعتقاد به يك نيروي غيبي - يك موجود نهان - يك دست نامرئي - و يك اراده مخفي كه از پس پرده - عالم و انسان را زير نظر دارد و ان را به هر كجا كه مي خواهد مي برد - در همه ي انها مشترك بود. البته اين را هم تاكيد مي كردند كه منظورشان اين نيست كه مردمان از خود عقلي ندارند - بلكه انسانها مانند سرنشينان كشتي اند كه ناخدايي كردن و هدايتش بدست ديگري است و نهايتا به جانبي مي رود كه ان خدا مي خواهد. اين امر در گذشته - در تمام جوانب زندگي بشر رسوخ كرده بود و چنان بديهي بود كه هيچكس ان را مورد سوال و ترديد قرار نمي داد .حتي بزرگي همچون امام محمد غزالي در احيا العلوم خود مي اورد كه براي دو - دوتا - چارتا هم بايد انشالله بگويي - چون اگر خداوند اراده كند چهارتا نمي شود !!. پس انسان جهان گذشته - خود را وانهاده - آزاد - خودبنياد ومتكي به خود نمي ديد.
اما با گذشت زمان و بلوغ فكري بشر اين انديشه و تفكر مورد چون و چرا قرار گرفت و تشكيك-برانگيز شد.بعبارت ديگر انسان جديد انديشه علمي را جدي گرفت و انديشه علمي به لحاظ متديك - ماترياليست است- يعني جز به دنبال علل مادي حوادث نبودند و عوامل متافيزيكي را در محاسبات خود دخالت نداد و هيچ چيز را به حساب جبر و شانس و اقبال و عوامل غير قابل محاسبه نسپارد و انسان موجودي شد خودآگاه و خود انديش -و اومانيسم از اركان اصلي جهان مدرن شد . البته اومانيسم به معناي فلسفي كلمه - كه عبارتست از تلقي اي كه انسان از خود كرد و خود را موجودي مختار و وانهاده ديد- دست خود را به زانوي خود گرفت و برخاست و از تكيه كردن به هر نيرو و متكا و منبع ديگري ابا ورزيد.او عقل خود را داور مسائل قرار داد و و نيروي خود را در ساختن سرنوشتش بكار گرفت و سرنوشت را انچنان كه به او تحويل داده و مقدر كرده بودند- نپذيرفت.در اين دوره خرد-محوري مطلق حاكم است و عقل وخرد - خداي ادميان شمرده مي شود .....هر چند كه احساس مي شود اين دوره نيز به پايان عمر خويش رسيده است و به سمت دوره اي حركت مي كنيم كه بي-خدايي مشخصه اصلي ان است .يك دوره بي محور و بي-خدا كه بزرگترين دشمني ها و مخالفت ها را با تفكر و خرد ادمي مي ورزند.
انچه تاكنون فلاسفه و متكلمين به ان دست يافته اند - اينست كه مختار بودن آدمي به هيچ عنوان با تقدير خداوند منافاتي ندارد. مختار بودن آدمي خود از اجزاي تقدير الهي است. خدا با دادن اختيار به ما اختيار خود را محدود نكرده است و بر تقدير خود استثنا نياورده است. كساني معتقدند كه عرصه تقدير خداوند تا انجاست كه اختيار ما پا به عرصه وجود مي گذارد ولي بايد گفت كه تقدير الهي هيچوقت و هيچ جا متوقف نمي شود.در اينكه فعل انسان- اختياري و غير مقدر نيست شكي نيست .اصلا مديريت خداوند چنين اقتضا مي كند كه پاره اي از موجودات او ( انسان ) -به اختيار عمل كند.در واقع با مختار بودن آدمي تقدير الهي نيز جاري مي گردد..تقدير خدا اين بود كه فاعلان مختار خلق شوند ..پس هيچ چيز از دايره اختيار الهي خارج نيست و ما نيز به اختيار خود مختار نشده ايم.ما مجبوريم كه مختار باشيم ....پس ما انسانها در مختار بودن خود مجبوريم ولي در افعال خود نه .
از اميرالمومنين (ع) نقل مي كنند كه تقدير سر ( راز ) خداوند است .اقدام به گشودن سر (راز ) خداوند امريست عبث و بيهوده . / شايدد حيراني و تشتتي كه بشر تا امروز در اين عرصه داشته و تناقضاتي كه در تاريخچه اين مبحث و مباحثي شبيه ان مي بينيم - حقانيت كلام علي(ع) را ثابت مي كند . البته بحث و جدل در جنين مباحثي براي هميشه دوران باز خواهد بود و هر دوره تفسير و برداشت خود را از ان ارائه خواهد كرد و به برداشت غالب آن قطعه تاريخ بدل خواهد شد .شايد روزي ايندگان به برداشت و تفكر غالب عصر ما نيشخندي از سر تمسخر بزنند -همانگونه كه شما به غزالي زديد...كسي چه مي داند.!!!
سلام . يك بار فالگيري مي خواست فال بگيره و همه ي اهالي خانواده با رغبت و معتقد به آن منتظر بودند تا كولي فالگير فالشان را بگيره .....برادري كه دانشجو بود و براي ديداري آمده بود با لحني كه به مسخرگي تنه ميزد گفت : كجل اگر دوا داشت ، اول سر خودش ميماشت !!! بعد با همين لحن پشتبندش اضافه كرد كه : اين بيجاره اگر سرنوشت و پيشوني نوشت شما را ميدونست ، خب حالا خودش اينقدر بدبخت و بيجاره نبود كه بخواهد براي فالگيري گدايي كنه .....با همين گفته ها بود كه تقريبا همه از فال گرفتن منصرف شدند و به برادر دانشجو يشان معتقد !!
سلام
مسئله قضاوقدر مسئله بسيار پيچيدهايست ولي خوب تا اونجايي كه من ميدونم تجربه (تاريخ) نشون داده كه :ما انسانها آدماي بد بختي هستيم چرا كه دست پرورده خودمون تنها نيستبم بلكه تو چهار زندان اسيريم(كه البته با ممارست ميشه از دستشون گريخت ولي..):تاريخ(جبر تاريخكه قوانين مخصوص به خودش داره)وديگري طبيعت وقوانين سفت وسخت اجتماعي و آخريشم كه زندان نفسه آدميه....
ورق مي زنم / سفيد سفيد / دفتر سكوتم دارد كامل مي شود ...
سلام .
قاصدک سوخته ( ww.ehsanparsa.persianblog.com ) دومين دوره مسابقه طرح و لحظه واره را برگزار مي كند. از انجا كه فرصت شركت در مسابقه دو هفته بيشتر نيست براي شركت در دومين دوره مسابقه بالي براي پرواز ... بشتابيد ! بهانه خوبي براي دور هم بودن است از دست ندهيد ..