• وبلاگ : زلال پرست
  • يادداشت : مجسمه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 22 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام به مريم خوبم ... خوبي ؟ و خداوند از روح خويش در خاك دميد ...

    سال ها پيش از اين ...

    زير يک سنگ ؛ ...

    در گوشه اي از زمين

    من فقط يک کمي خاک بودم

    همين

    يک کمي خاک

    که دعايش

    ديدن آخرين پله آسمان بود

    آرزويش هميشه

    تا ته کهکشان بود

    خاک هر شب دعا کرد

    از ته دل خدا را صدا کرد

    يک شب آخر دعايش اثر کرد

    يک فرشته تمام زمين را خبر کرد

    و خدا تکه اي خاک برداشت

    آسمان را در آن کاشت

    خاک را توي دستان خود ورز داد

    روح خود را به او قرض داد

    خاک توي دست خدا نور شد

    پر گرفت از زمين دور شد .

    راستي ...

    من همان خاک خوشبخت

    من همان ، نور هستم

    پس چرا گاهي اوقات

    اين همه از خدا دور هستم ؟!

    ***

    و من مي رم تا در اين خاك خوشبخت خدا را بيابم ...