• وبلاگ : زلال پرست
  • يادداشت : عشق از نوعي ديگر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رهگـذر 

    با خواندن اين داستان ناتخودااگاه ياد اين شعر زيباي اتحمدرضا احمدي افتادم

    ـــــــــــــــــــ

    من هميشه با سه واژه زندگي كرده ام
    راه ها رفته ام ،بازي ها كرده ام
    درخت
    پرنده
    ‌آسمان

    .....

    وقتي با درخت بودم ،پرنده مي گفت:
    درخت را بايد با رنگ سبز نوشت ،تا من آرزوي پرواز كنم.
    من درخت را فقط با مداد زرد مي توانستم بنويسم
    تنها مدادي كه داشتم
    و پرنده در زردي واژه ي درخت را پاييزي مي ديد و قهر مي كرد.
    صبح امروز به مادرم گفتم:
    براي احمدرضا مداد رنگي بخريد
    مادرم خنديد : درد شما را واژه دوا ميكند!