• وبلاگ : زلال پرست
  • يادداشت : روان نژند
  • نظرات : 1 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    با سلام، به دليل مفصل بودن جواب اين مسئله ترجيح داده ام آن را در وبلاگ خود پاسخ دهم، فارغ از درستي يا غلطي اين مسئله، توجه شما به آن قابل تقدير است.

    + شيبور 

    سلام . استفاده بردم . دستت درد نكنه .

    سلام مريم جان

    اين روزها كتاب (دنياي سوفي) مرا با دنياي فلسفه كشانده

    البته بين همه گرفتاري ها مي خوانمش در كنار همه درسهايم

    و احساس مي كنم چقدر دوست دارم مثل سوفي استاد فلسفه اي داشته باشم كه مرا راهنمايي كند !!!

    كتاب را سه هفته است در دست گرفته ام و مي خوانم ولي هنوز به نيمه كتاب هم نرسيده ام

    به نظرم كتاب سنگيني مي آيد ... براي هر سوالي كه مطرح مي شود من هم ذهنم درگير مي شود ...

    ولي عجيب با سوالهايي اين فيلسوف من هم شاگردي اش را مي كنم

    من هم دلم استاد فلسفه مي خواهد ...

    عجيب از همان ابتدا كه كتاب (دنياي سوفي) را خوندم

    اين استاد فلسفه برام بي شباهت به آقاي رهگذر نبود

    هميشه ياد او را در خاطرم مي آورد

    و چقدر دعاگويش مي شوم كه مي توانم رد نظراتش را از وبلاگ تو و ديگر دوستان پيگيري كنم

    و جا داره همين جا يه خدا قوت به او بگويم

    با وجود اين كه گاهي در بين كلماتش محصور مي شوم و سعي مي كنم راهي براي فهمش بيابم اما در كل كلامش را دوست دارم

    *

    هنوز به نيچه نرسيده ام

    ولي در مورد سقراط هم انگار مثل نيچه ديوانه مي خوانندش

    اگار هر كسي كه بخواهد خلاف مسير آب حركت كنند در برابر تفكر بسته مردم عصر خويش اينچنين ناموزون مي نمايد ...

    اما براستي چقدر اينان شجاع اند كه خلاف جهت آب حركت مي كنند

    چون ماهي مرده هم مي تواند با جريان آب حركت كند

    + رهگـذر 

    براي دوري از اتهام اينكه ذهن ايراني در پس هر چيز ؛توطئه اي را جستجو مي كند و براي سنجيدن درستي فرضيه كلوسفسكي ،دقت در نگرش نيچه در مورد جنون گره گشا خواهد بود. او ميگويد:« وقتي انسانِ برتر مي خواهد يوغِ اخلاق حاكم را متلاشي كند وقانون جديدي وضع كند ،ناچار است ديوانه شود» و يا ان جمله معروفش كه مي گويد:« هر روز بيشتر به اين واقعيت پي مي برم كه زندگي را نميتوان تحمل كرد ،مگر اينكه ديوانگي چاشني ان باشد».

    اما از طرفي «فوكو» ،معتقد است كه كه نيچه به « شناخت مطلق» دست يافته بود و چنين تجربه اي انسان را ديوانه ميكند ،زيرا روند بي نهايت تفسير و تاويل منجر به يقين و سپس هذيان ميشود. شكي نيست كه نيچه اسكيزوفرن بوده و ماشين نفساني اش بر اثر تلاطم جريانهاي دروني-بيروني از مركز ثقل خويش ،چنان فاصله گرفته كه راه بازگشت برايش باقي نمانده است.

    كسي كه روزگاري فلسفه اش در محافل علمي مساوي ديوانگي تلقي ميگشت ،امروزه عقلِ عاقلان را به خود جذب كرده است.اينكه چرا در ديوانگي همه به نوعي با او شريك شده ايم را خودش زمانه را پيشگويي كرده و پاسخ مي گويد..« هنوز عصر من فرا نرسيده است و هنوز وقت ان نرسيده است كه كتابهاي من درك شود»..هر چند كه هنوز هم ،علمش براي معده بشريت غيرقابل هضم مي نمايد!

    به قول فيلسوفها كه ميگن : « اگه يافته،خوب يافته و اگه بافته ،خوب بافته »...نيچه ،ادم را بزرگ مي كند ،قلبش را استوار ميكند ،نيچه كه ميخواني قد ميكشي و بلند ميشوي ، راست گفته اند كه نميشود نيچه خواند و باز همان آدمي بود كه بود..« نيچه كمي خطرناك است»!

    موفق باشيد

    + رهگـذر 

    با سلام و ادب

    در زمانه اي كه رياضي سازي ذهني و انديشهو موضوع انديشه(جهان) ،به همت كسي چون سقراط مد روز شده بود و « منظم بيانديشيم و منظم سخن بگوييم » بر محافل علمه سايه افكنده بود ،او بخوبي تشخيص ميدهد كه يقه چه كسي را بايد بگيردو به محاكمه اش بكشاند. براي كسيكه به انديشه اش سامان نميداد و و پرت وپلا انديش و پرت و پلا گو و خردزدا بود ،راهي باقي نمانده بود ؛مگر اينكه خودش را به ديوانگي بزند.

    در ايم مجال و ومحدوده نميشود به فرضيه ها و نظريه هاي رايج در مورد ديوانگي اش پرداخت.تا جايي كه يادم مي ايد « يونگ» و حتي فرويد ،دلائل ديوانگي او را در ابتداي قرن بيستم ،بيماري سفيليس او ذكر كرده بودند كه بعدها اين فرضيه رنگ باخت.

    من از همه بيشتر ،برداشت و فرضيه جالب «پي ير كلوسفسكي» بر ديوانگي ساختگي نيچه و تفسير «ميشل فوكو» بر رسيدن به شناخت مطلق را مي پسندم.

    بنا به نظريه كلوسفسكي، نيچه «توطئه» كرده و طبق برنامه اي از پيش تنظيم شده «نقش» بازي كرده ،تا با وانمود كردن به جنون ،هم جامعه و زمانه خود را دست اندازد و هم با بصيرت تمام سرنوشت خويش را به تلاطم امواج درياي خردزدايي واگذار كند. بدين ترتيب ،نيچه همچون بازيگري توانا ،دسيسه و ريشخند را بكار گرفته و اگاهانه وارد عرصه خطرناك ديوانگي شده است

    سلام وب زيبايي داريد موفق باشيد
    شهريار جان !از اينكه هنوز به اينجا مي ايي واز كامنت هاي بسيار زيبا و عميقت ممنونم
    بعضي ها هم مي گويند نيچه اصلا فيلسوف نبوده فقط يك شاعر بوده !!..شاعري كه از هر دري سخني گفته و هيچگاه يك چارچوب فكري منظمي آنطور كه فلاسفه تنظيم مي كنند و نظر مي دهند ارائه نداده ..وشايد دليل نزديكي و علاقه ما شرقيان به او بيشتر به خاطر نوشته هاي عاطفي او باشد( زيرا ما انسانهاي احساساتي هستيم ) ..من اما معتقدم هرچه بوده انسان بزرگي بوده همان انساني كه به انساني تر شدن مي انديشيده ...من به فضيلت برتر آنطور كه در كتاب چنين گفت زرتشت اعتقاد دارم انجا كه عشق را نشانه فضيلت برتر و تعالي روح مي داند ....( راستي از اينكه مي بينم نوشته هايت تداوم دارد خيلي خوشحالم چون من يكي از خواننده هاي دائمي نوشته هات هستم ..شاد باشي )