با سلام و ادب
ما هيچ تعريف مستقلي از فرهنگ ان دوره تاريخي نداريم لذا ،حقوق زن بايد در « عرف و روان شناسي » زمانه خود تفسير و تحليل شود و حقوق و احكام اجتماعي را بايد در بطن و زهدان تاريخي خود مورد دقت قرار داد.اين مساله نه در ايران که در فلسفه اروپايي " کانت " هم شنيده ميشد.کانت با اينکه فيلسوف دوران روشنگري است ،اما زنان را موجودي ميداند که از درک " کليات" عاجز و افق انها را محدود به فهم جزئيات مي داند!
تلقي عموم نحله هاي فکري قديم ،از زن اميخته به " اسطــوره " است . احکام اجتماعي مربوط به زنان نيز خالي از اين اسطوره نيست و بدون توجه به اين عنصر مهم نمي شود رمز و راز قوانين و نحوه برخورد با زن را در جامعه ي ان روزگار ايران فهميد.
نگاهي به تاريخ ايران _ و نه تنها ايران که بيشتر ملل و اقوام _ بيانگر اين نكته است كه " زن " در کنار زميـن ،آب ، و باران نماد توليد و آفرينش بوده است و دقيقا به همين سبب ،زن بسيار محترم انگاشته ميشد.اين احترام ،احترامي تابويي بود .نوعي تقديس اسطوره اي بود و بسيار مورد احترام ،زيرا نوعي پيوند با الوهيت در او مي ديدند و به همبن علت با حجاب و دور نگه داشتن او از صحنه حيات اجتماعي ،و برقراري نوعي ارتباط ويژه از رمزهاي اسطوره اي خبر ميدهد
طومار تاريخ كه باز ميشود ،طومار ما ادميان است كه باز ميشود و تاريخ همواره مردسالاري را تجربه كرده است...بي پرواتر بگويم وقتي چيزي در تاريق قاعده- ونه استثنا- شد بايد انرا واجد ريشه اي در روان يا ساختمان بيولوژيك انسان دانست هرچند چنين رايي خيلي خطرناك است و به مذاق زنان خوش نيايد...