با سلام و ادب
صميميتِ کاذبي که در ميانِ بسياري از ما رواج دارد، نه تنها رياکارانه و دروغين، که نشانگر نوعي عدم بلوغ نيز هست. بنابر نظريهيِ روانکاوي، کودک با گذشتن از مرحلهي بلوغ اين توان را مييابد که مرزِ ميانِ خود و ديگري (مادر، ديگران و جهان بيرون...) را تشخيص دهد و «خود» را به عنوان هويتي مستقل بازشناسد.
عدمِ توانايي در تشخيص و شناخت مرزهاي جهانِ خود ،نشانگرِ نوعي کودکي و بلاهت است که اين صميميتهاي آني و «زود پسرخاله شدن» دقيقاً از آن نشأت ميگيرد يا به زبان ديگر نشاني از طفوليت است.
از طرفي ميتوان به فرا رفتن از تبادل«گفتار» و رسيدن به تلاقي« نگاهها» از زاويه اي ديگر نگريست..در جوامعي چون ما-بدلايل متعدد_به حريم واژگان تجاوز ميشود و به قول دكتر كدكني «با اغراق گويي زبان را شناور مي كنيم» و با تجاوز به ساحت معنايي كلمات ،انها را از معناي اصيل خود مي اندازيم تا جائيكه دبير مدرسه ميشود استاد و تزريقاتچي ميشود دكتر.!
بديهي است براي چاره و حل اين معضل بايد از صفتها وقيدهايي همچون «واقعا» و«خيلي» كمك گرفت و بطور مشخص در زبانِ احساسات ،مقياسِ سنجش تغيير ميکند: دوست داشتن به اندازة تمام دنيا، نگاه کردن با تمام چشمها و ...
اين پروسه به تناوب تكرار مي شود تا جائيكه راه حل نهايي وجود ندارد و ديگر کلمات، ياراي حمل معاني را ندارند. ديگر هيچ واژه اي يافت نميشود که عمق احساسات و خلوص نيت گوينده را نشان دهد،واژه ها، فاقد نيرو و توان لازم براي رساندن نيت گوينده هستند و اينجاست که
" نگاه "، کار صدها هزار واژه را انجام ميدهد. نگاه عاشقانه، جاي گفتار عاشقانه را ميگيرد