سلام خوبيد اره بهانه خوشبختي همديگه هستمكاشكي اين رو بدونيم كه ما باعث خوشبختب يكي ديگه هستيم
سرسبز ترين بهار تقديم تو باد آواز خوش هزاد تقديم تو باد
گويند كه لحظه ايست روييدن عشق آن لحظه هزار بار تقديم تو باد
خوشحالم كه با شما اشنا شدم ! موفق باشيد
فاطمه صورت خود را ز على مىپوشد
عمر كوتاه تو، اى فاطمه فهرست غم است
قبر پنهان تو روشنگر اوج ستم است
رفتى، اما ز تو منظومه غم بر جا ماند
با دل خسته و بشكسته على تنها ماند
اثر دستستم از رخ نيلى نرود
هرگز از ياد على، ضربتسيلى نرود
با على راز نگفتى تو زبازوى كبود
راستي خداي تو رنده است يا مرده بيا ارتباط زنده داشتن با خدا رو تعريف کن
سلامي به گرمي ظهرهاي چرنگ ! قلب العسد !! آميخته با بوي گلهاي ياس معطر صبح شرجي زاي ياران و ديارن به خانم فرخنيا باد . / در تلاقي دونگاه و يا .... تلاقي دو نگاه مقوله اي قديمي و هميشگي بوده و هست و خواهد بود ....به همين خاطر بعد از چند بار خواندن و خواندن و هر بار بيشتر و بيشتر لذت بردن نا خودآگاه مرا به دنياي اينترنت و گوگل كشاند . اين جمله را به آن دادم (در تلاقي دو نگاه) دنيايي شعر و مقاله و داستان و چكامه و.و..كه در وب سايتهاي مختلف بود بر صفحه مانيتور ريخت كه تنها يكي از انها را براي نمونه در اينجا مي گذارم....
http://albalo.blogsky.com/?Date=1383-10
براي من اوج زيبايي آن در اين جمله سحر انگيز بود : وقتي چراغ قرمز ميشود دوباره به هم نگاه مي كنيم و پايمان را روي گاز مي گذاريم. چراغ قرمز و گاز ؟!
سلام.
اينم يه نوعشه. هميشه براي هر چيزي راه هاي مختلف و بهانه هاي مختلف هست. حتي براي آشنايي. به هر حال هم مي تونه زيبا و به ياد موندني بمونه و هم مي تونه مثل خيلي چيزاي ديگه تو ذهنمون روز به روز كمرنگ تر بشه.
قلم زيبايي دارين.
موفق باشين.
سلام خانم فرخ نيا
ممنون از سر زدن هاي مداوم . ميگويم مگر اينكه آدم ها در اين عصر انفورماسيون در يك چنين روابط بي كلام و سربسته احساس خوشبختي كنند. زيبا توصيف كرده ايد.
زنده وشاد باشيد.
به نام خدا
با سلام و احترام
نوشته هاي شما علي رغم نثــر زيبا عمق قابل قبولي دارند و از تامل و دقت نويسنده حكايت مي كنند.
در مورد اين نوشته هم فقط مي گويم باز هم داستان تكراري زندگي تكراري و حديث تلخ غفلت و خودفراموشي كه جان بشر امروز را مي آزارد كاش باور كنيم كه اين فرصت بي بديل با طرب مي گذرد و دريافتني است.
موفق و سربلند باشيد
با سلام و ادب
صميميتِ کاذبي که در ميانِ بسياري از ما رواج دارد، نه تنها رياکارانه و دروغين، که نشانگر نوعي عدم بلوغ نيز هست. بنابر نظريهيِ روانکاوي، کودک با گذشتن از مرحلهي بلوغ اين توان را مييابد که مرزِ ميانِ خود و ديگري (مادر، ديگران و جهان بيرون...) را تشخيص دهد و «خود» را به عنوان هويتي مستقل بازشناسد.
عدمِ توانايي در تشخيص و شناخت مرزهاي جهانِ خود ،نشانگرِ نوعي کودکي و بلاهت است که اين صميميتهاي آني و «زود پسرخاله شدن» دقيقاً از آن نشأت ميگيرد يا به زبان ديگر نشاني از طفوليت است.
از طرفي ميتوان به فرا رفتن از تبادل«گفتار» و رسيدن به تلاقي« نگاهها» از زاويه اي ديگر نگريست..در جوامعي چون ما-بدلايل متعدد_به حريم واژگان تجاوز ميشود و به قول دكتر كدكني «با اغراق گويي زبان را شناور مي كنيم» و با تجاوز به ساحت معنايي كلمات ،انها را از معناي اصيل خود مي اندازيم تا جائيكه دبير مدرسه ميشود استاد و تزريقاتچي ميشود دكتر.!
بديهي است براي چاره و حل اين معضل بايد از صفتها وقيدهايي همچون «واقعا» و«خيلي» كمك گرفت و بطور مشخص در زبانِ احساسات ،مقياسِ سنجش تغيير ميکند: دوست داشتن به اندازة تمام دنيا، نگاه کردن با تمام چشمها و ...
اين پروسه به تناوب تكرار مي شود تا جائيكه راه حل نهايي وجود ندارد و ديگر کلمات، ياراي حمل معاني را ندارند. ديگر هيچ واژه اي يافت نميشود که عمق احساسات و خلوص نيت گوينده را نشان دهد،واژه ها، فاقد نيرو و توان لازم براي رساندن نيت گوينده هستند و اينجاست که
" نگاه "، کار صدها هزار واژه را انجام ميدهد. نگاه عاشقانه، جاي گفتار عاشقانه را ميگيرد
سلام مريم جان ..
ما هم در عرضه وبلاگ نويسان هستيم!!
مي خواستم يادآوري كنم ....
موفق باشي...
سلام
ما همديگر را ميشناسيم چون در عالم ازل باهم آشنا شديم عالمي كه همه چيزش رنگ صداقت داشت ولي الان چه؟
عالمي كه همه چيزش رنگ صداقت ندارد.
كم كم آشنايي ها بوي دنيا وماديت گرفته اند اگر تو به درد دنيايم نخوري آشنايي باتو هم به درد نميخورد.
اين قانون امروزي دنياست.
ديدار به قيامت
موفق باشيد
مهدي
مطلب زيبايي در اين روزمرگي نوشته ايد
اين روزها مردم ديگه وقتي واسه هم ندارن
خيلي سرغتمون زياد شده
نزديكه كه تو مسير مشترك از فرط سرعت به هم بخوريم و بعد هم يه تصادف...
مگه ميشه آدمهايي كه در يك مسيرن با هم تصدف منند؟
وقتي مسير و هدف نهايي خدا باشد...