• وبلاگ : زلال پرست
  • يادداشت : بانوي من
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يه دوست 

    سلام

    عاشق شده بود! از همان اول

    حتي قبل از اينكه او را در پيرهن سرخش ببينيد

    بعد كه او را كه ديده بود تازه فهميدش

    فقط او فراموش كرده بود


    يک قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
    کز هر زبان که مي‌شنوم نامکرر است

    داستان زيبايي بود.

    با آرزوي موفقيت