ادامه بده اميدوارم از گاز بوشهر هم چيزي درش باشد.و ديگه از محروميت
شهرمان با 800 هزار نفر چيزي نشنويم.
پيروز و شاد باشيد.
داستان هر كسي يك روز لاجرو تمام خواهد شد و شايد عده زيادي فرصت اين را پيدا نكنند كه آنرا بدانند يا بخوانند وگرنه خيلي بي مزه مي شد. با اين همه مشتاقم كه داستانت را بخوانم اگر بي تكلف باشد و فراموش نكن كه اگر در داستان باشي قطعا آخر داستان را خودت نمي تواني رقم بزني.
تا چه بازي رخ نمايد بيدقي خواهيم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست!
سلام مريم جان
چشم دوخته بود به زلال آبي دريا
مگر گمشده خويش را بازيابد
مدتها بود كه پي اش دريا را جستجو مي كرد
از همان غروبي كه در ساحل گمش كرده بود
***
منتظر خواندن داستانت خواهم بود
سلام . به انتطار داستانت هستيم