(اما شايد هم او با همه اين بدبختي ها خودش را خوشبخت بداند كسي چه ميداند شايد تعريفش ازخوشبحتي خوابيدن در فضاي باز باشد در كنار يك خيابان شلوغ .ولي هر چه كه باشد يا نباشد دلم به حال اوميسوزد )
نه مريم عزيز . مطمئن باش كه او خودرا خوشبخت نميداند. حتي اگر بداند هم چيزي را در اساس قظييه تغيير نميدهد. اينها هم محصولات سيستم ضد بشري سرمايه داري است . وايدئولوزي هائي كه يك چنين سيستم هائي را تائيد، تثبيت، و تقويت ميكنند .با هزار خدعه ميخواهند به ما بفبولانند كه با خدا دادگان ستيزه مكن - كه خدا داده را خدا داده است . سلام و زنده و شاد باشي.
سلام . ساده و زيبا و صميمي توصيف شده بود ...به همين خاطر در ذهن و خيالم شعر ها و توصيفهايي از اين دست در مخيله ام زنده شد ...مثل شعر فروغ انجايي كه مي گويد زندگي شايد پيرزني ست كه هروز با زنبيل از خيابان عبور مي كند ، زندگي شايد طفلي ست كه هر روز از مدرسه بر مي گردد ....و و ...اما شعر « مرد تنها » مانا آقايي را خيلي به اين نزديك ديدم شايد طولاني شود اما قسمتس از آن را مي نويسم : در بالكن روبرو هر شب / مردي تنها، / -- سيگاري دود مي كند / و به پاسخ ستاره ها ، / - در ضخامت شب رسوخ . / به نام مرد تنها مي شناسمش / ميدانم ، / افق پنجره خانه اش تهي از پرواز پرنده است . / و آسمانش محدود /و فكر مي كنم پنجره ي اتاقش ، / به فراموشي سپرده شده است. / دلم برايش مي سوزد . / هر چهارشنبه ولي ، / پنجره مرد تنها به اضطراب شوق مي لرزد / به ديدنش مي ايند / و ساعتي را بر سر ميز قهوه مي گذرانند / امشب هم ، / شب چهارشنبه است / و پاسي از شب گذشته / مرد تنهاست / بلي ديري تنها بوده است / و فكر مي كنم تنها ييش نيز به فراموشي سپرده شده است . / مي دانم ........./ براي آرزوهاي خردش / دلم براي خاطرهاي مدفونٍ به عاريت گرفته شده اش ، / مي گيرد. / دلم براي سهم ناچيزش در زندگي مي گريد / وقتي به نامرادي هاي زندگي مي خندد / و با نگاه گنگش مي گويد : / « زندگي اينگونه است » . 6 اسفند 1368 مانا
خوشبختي يعني اين با هم راحت دوست نه كلاك دارند و نه به فكر چيزي هستند قدر عمرشون رو هم مي دونون اين دو روز رو خوش هستند هستند
سلام خوبي
آب مايه حياته نه جاروي حياته چرا اب رو حد ر مي دي..... حالا اين ها چه ربطي به هم دارن نمي دونم شما همبهش فكر نكنيد
به روز كردم خوشحالم مي شم افتخار بديد و نظر بديد