سلام مريم جان ... اميدوارم حالت خوب باشه .
چند وقتي نمي تونستم وبلاگت رو باز كنم . همون مشكل هميشگي رو داشت . داستانت رو خوندم خيلي زيبا بود ...
فقط مي خواستم اين رو بهت بگم در حاليكه بغض گلوم رو فشار مي ده ... و منتظره بارون اشكه ...
خوشحال باش از داشتن چنين پدري ... و خوش بحال چنين پدري كه تو دخترش هستي ...
اميدوارم كه سالهاي سال از گرماي محبت همديگه برخوردار باشيد ... و كانون خانواده تان هميشه گرم ...
خدا حافظ و نگهدار شما باشد
يا حق ... التماس دعا