سلام مريم جان ... اميدوارم حالت خوب باشد .
مدتي بود نمي توانستم وبلاگت را باز كنم به محض باز شدن تمام سيستم به هم مي ريخت البته با تمام وبلاگ هاي پارسي بلاگ چنين مشكلي را دارم ... امروز هم به زحمت توانستم وبلاگت را باز نگه دارم تا از نوشته هايت بهره ببرم ... دلم برايت تنگ شده بود ...
من نبودم و تمنايم نبود ... لطف حق ناگفته ما مي شنود
سقوط با بهتر بگويم هبوط آدمي بر انسان تحميل نشد كه زندانش كند يا او را به اجبار جيره خوار خدا !!!!
كاش مي توانستيم به زندگي بهتر نگاه كنيم تا بدانيم راز خلقتمان چه بوده ... و چرا براي چشيدن غم و براي مبارزه با درد به اين دنيا آمده ايم ... تا براي آزادي از دست رفته خويش تلاش كنيم ...
و ما هميشه فراموش كاران خوبي هستيم كه حتي خود را فراموش مي كنيم ... دليل اينكه ادمي هميشه سرگردان در دنياي خويش است فراموش كردن يك حقيقت است و آن اين است كه آدم آمد تا عشق را تجربه كند !
عشق كه امروز فراموش شده ... عشقي كه امروز رنگ باخته و دنيايي شده ... و زر و قدرت و شهرت و هوس جاي آنها را گرفته ...
بايد به دور خود چرخيد و در اين چرخش چشم را باز نمود تا همه حقايق را ديد . و اين بار آگاهي را دريافت ...
و زيباست انتخاب آگاهانه آدم در اين هبوط عشق باشد ...
مگر مي شود در اين تدبير انديشه نكرد ...
موفق باشي ... يا حق