سلام ...
و آنگاه كلام زاده مي شود كه قلم را توان كاشتن واژه هاي نابش در دل خاك خورده كاغذ است ...
و اينجا صفحه كليد جاي قلم را گرفته و دريچه وبلاگ جاي كاغذ را ...
پس هم براي خود و هم براي آناني كه محتاج به خواندن واژه هاي ناب هستند بنويس تا اثرش را در انديشه هاي ناب دريابي ...
و وعده گاه قلمها بهانه اي باشد براي بيان آنچه بيانش بر ما واجب است ...
براي تو دوست عزيزم آرزوي موفقيت دارم ...
من هم مدتي وضعم مثل تو بود .. در گير و دار بايد و نبايد ها ... گاهي همين بايد و نبايد ها يعني خود زندگي و گاهي هم رهايي از آنها يعني نهايت تلاش براي زندگي ...
موفق باشي و قلمت پويا ...
يا حق
(چون فكر مي كنم گاهي لازم است خودم را درگير هيچ بايدي نكنم )
فكر نمي كني اين خود تن دادن به (بايد) ي از نوع ديگر است؟
انديشه وخيال را بال برچيدن و حد برگزيدن ،شرط انصاف نيست.رهاي شان بگذار،تا بر هر كرانه اي كه خواستند ، بال بر سايند و بار برگيرند. كه تراوش ناب انديشه را همچون نوزادي كه نطفه مي بندد، از تولد گريزي نيست! رهايشان بگذار دوست من!
سلام . وبلاگ نويسي تا اندازه زيادي مرا از خواندن باز داشته . سه تارم مدتهاست خاك ميخورد و با آمدن استاد بهانه نبودنش و انگيزه ي دلنگيز دوباره كوك كردن ساز زنده ميشود...بايد دوباره شروع كرد ....براي تلاش ,جست و جو,يافتن و تسليم نا شدن.