• وبلاگ : زلال پرست
  • يادداشت : نقدي بر داستان عزيزم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام - نمي دانم اين دوست عزيزي كه نقد نوشته اند آيا قبلا نقدي از يك داستان كوتاه را بصورت اتفاقي از نظر گذرانده اند يا خير و اين اولين تجربه ايشان است؟ (با عرض پوزش) به هرصورت مطالبي كه تحت عنوان نقد نوشته شده است شبيه به صحبت دو همشاگردي در مورد يك سريال آبكي است درحالي كه آن دو همشاگردي مدرسه شان دير شده و ... بگذريم. نمي دانم ما ايراني ها چرا همه فن حريف زاده شديم و حتي هيچ موردي نيست كه ما در آن دستي بر آتش نداشته باشيم و يا صاحب نظر نباشيم !
    + پريا 
    سلام مريم جان. جالب بود كه نقد داستان از خودش طولاني تر بود. من اول نقد را خواندم بعد خود داستان را. البته نقد ظريفي بود و به نكته هاي خيلي ريزي اشاره كرده بود. من بعد از خواندن نقد انتظار خواندن يك داستان خيلي طولاني را داشتم. كلا داستان خوبي است اما خيلي زود و بي نتيجه به پايان مي رسد. البته شايد داستان را كامل اينجا ننوشته اي چون من قسمت افتادن ويلچر را نديدم...
    لام نازنين-هميشه مطالبت را مي خونم ولي گاهي نمي تونم كامنت بزارم
    خانم فرخ نيا سلام، از محبت شما سپاسگزارم و خوشحالم که اين گفتگوها مورد توجه‌تان قرار گرفته است.

    سلام . شايد از نظر كليشه اي ايرادها تا اندازه اي درست باشند ، اما به تصوير كشيدن حالت انزجار توام با جنون يا بقول آقاي رادبوي ساديسمي زن چه براي جلب توجه مرد بوده باشد يا خاطره ي بد از مرد زيبا و ملموس نوشته شده بود . آن بوي عطر نيز حاصل متقاعد شدن زن در مقابل ايثار گريها و يك نوع حس همدلي ....و شايد توام با ترحم نسبت به مرد هست كه در هنگام خروج و مشاهده رد خون در فضاي خانه به ياد گذشته ها پراكنده و پخش مي شود . و در پايان با تشكر از كنكاشهاي آقاي رادبوي كه باعث ميشود داستانها را با ديدي بازتر و علاقه اي بيشتر بخوانيم .

    متن و نقد خوبي بود ،به نكته هاي ظريفي اشاره شده بود نمي تونم بگم با كلش موافقم ولي مي تونم بگم نكته بيني اين خواننده باعث شد نگاه عميق تري به داستان بكنم