مريم عزيز سلام . به شادي شما ما هم شاديم .
و اما در مورد نوشته :
انگار ذهن من باز نمي خواهد ياري کند نوشته ايد." من با خودم عهد کرده بودم که هر گز ننويسم درد هست ." مي توانم بپرسم چرا ؟ يعني ، در واقع درد بود ولي بدلايلي شما خودتان را متعهد کرده بوديد ،ننويسيد که هست ! درسته ؟ چون اگر نبود ، ديگر بستن عهدي لازم نمي آمد.
.......... در ضمن بکار بردن فعل "عهد بستن " و يا "عهد شکستن " در رابطه با قبول يا عدم قبول يک واقعيت اجتماعي ، و همچنين در رابطه با ابراز و يا عدم ابراز آن ، درست بنظر نمي رسد. زنده و شاد باشيد!
سلام . به انتظار رام شدن داستانت ، دوره مي كنيم شب را و روز را هنوز را ...
خوشحالم كه بعد از مدتها وبلاگ كسي را پيدا كرده ام كه حرفي براي گفتن دارد
موفق باشيد