سلام مريم.
حقيقتش بايد بگويم ذوق كردم كه كوانتم مي خواندي. پس فيزيكي هستي؟ خب من هم همينطور :)
راستي تو براي آقاي بامداد مبشر پيغامي فرستاده بودي؟ امروز به من گفت كه لينك تو را در وب لاگ من ديده و اسمت به نظرش خيلي آشنا آمده. با خودش فكر كرده و يادش آمده كه آدمي به اين اسم برايش پيغام گذاشته بوده، اما چون نمي شناخته، از ترس ويروس پيغامش را باز نكرده :) گفت از قول او از تو عذر خواهي كنم. من هم قول دادم كه اينكار را بكنم :)
راستي تو كه با مفهوم زمان درگيري، در مكانيك كوانتمي رهيافتي وجود دارد به اسم رهيافت جبري يا كوانتم مكانيك بوهمي. در آن رهيافت زمان و دما را مي توان با تبديلات خاصي به هم ربط داد .
سلام . آخ كه دست گذاشتي روي هموني كه دغدغه ي شب و روزمان بود ....50 سال !! ...نيم قرن .....آدم در پروسه ي زندگي زيگزاگهاي فراواني ميزند . مقابل آينه هست كه گذشت زمان را در چين و چروكهاي چهره و سپيدي مو لمس ميكنيم . بزرگان و رهرواني كه همواره در عرصه هاي اجتماعي پيشتاز بوده اند از اين لغزشها و زيگزاگها تا رسيدن به هدفهاي مطلوب و متكامل تر مصون و بري نبوده اند . مثلا همين شاملوي بزرگ در عنفوان جواني در رابطه با هواداري فاشيست و حزب نازي هيتلري به زندان مي افتد ...بعدها سوسياليست و متمايل به چپ ( حزب توده) مي شود و در شعر هايش ميتوان اين سير و تحولات و دگرگونيها را ديد .... تا جايي كه به عنوان سنبل مبارزه و ايثار شعري در باره « خسرو روزبه » مي سرايد .....ولي همين آدم بعدها ، سالهايي بعد آن زماني كه ميداند روزبه چوخه هاي مرگ مخفي داشته ...از كرده خود پشيمان و شعرش را پس ميگيرد !! . و از اين دست زيادند كه در رابطه با گذشته خام خود بصورت چكامه و شعر و سرود و داستان تصويه حساب كرده اند ، ديدن خويش در آينه نبايد تنها چين و چروكها را بدون صورت گرفتن تحولي ديد و غصه خورد بلله همواره بايد در جهت اصلاح و انتقاد از خود در راه شكوفايي و تكامل گام برداشت با شعري از آقاي اسماعيل خويي ، شاعر فيلسوف و معاصر نوشته ام را بپايان مي رسانم . « ما ، عشق مان ، همانا / ميراب كينه بود / ما ،كينه كاشتيم / و....تا كشتمان ببار نشيند / از خون خويش و مردم / رودي كرديم . / ما ، خامسوختگان / ز آن آتش نهفته كه در سينه داشتيم / در چشم خويش و دشمن / دودي كرديم / ما ، آرمان هامان را / معناي واقعيت پنداشتيم / ما بوده را نبوده گرفتيم / و از نبوده / البته در قلمرو پندار خويش / بودي كرديم / ما ، كينه كاشتيم / ما كينه كاشتيم / و خرمن خرمن / مرگ برداشتيم / ما ، نفرين به ما ! / ما ، مرگ را سرودي كرديم ...»
زمان....زمان.ديرگاهيست كه از دستش داده ام
باز هم سلام.
خسته نباشي مريم عزيز
در واقع بستگي دارد از چه موضعي به زمان نگاه مي كني، از موضع يك اديب يا از موضع يك فيزيكدان !من كه شخصا با سرايندهُ اين شعر كه نميدانم كيست كاملا موافقم .مي گويد
عمر اگر خوش گذرد زندگي نوح كم است
گر بسختي گذرد نيمه نفس بسيار است.
بنظر شما اين طور نيست ؟
سلام مريم خانوم .
يه جوري گفتي كه من فكر كردم الان شما 50 ساله شدي . ولي از نوشته ها معلومه كه خيلي راه تا 50 سالگي داري .
موفق و هميشه خندون باشي