• وبلاگ : زلال پرست
  • يادداشت : شيطان فقر!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 20 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    سلام.بله اختلاف طبقاتي هميشه وجودداشته وشيطان فقرنيز هم

    اما يه مسئله اي اينجا وجودداره كه اختلاف طبقاتي ممكنه وجه اي پيدا كنه واين شيطان در قالبي پنهان بشه كه بتونه همه رو خفه كه سهله بلكه سر ببره .شناسايي اين قالبها مهمه كه ميتونه پته هاي همشونو رو آب بريزه.واين كاريكه شما داريد ميكنيد خودش ميتونه راه گشا باشه.موفق باشيد.

    آخ عجب سرماست ....
    آخ عج سرماست امشب اي ننه ما که مي ميريم در هذا السنه
    تو نگفتي مي کنيم امشب الو تو نگفتي ميخوريم امشب پلو
    نه پلو ديدم امشب نه چلو سخت افتاديم اندر منگنه
    آخ عجب سرماست امشب اي ننه
    اين اطاق ما شده چون زمهرير باد مي آيد زهر سو چون سفير
    من ز سرما مي زنم امشب نفير مي دوم از ميسره بر ميمنه
    آخ عجب سرماست امشب اي ننه
    اغنيا مرغ مسما مي خورند با غدا کنياک و شامپا مي خورند
    منزل ما جمله سرما مي خورند خانه ما بدتر است از گردنه
    آخ عجب سرماست امشب اي ننه
    اندرين سرماي سخت شهر ري اغنيا ژيش بخاي مست مي
    اي خداوند کريم فرد و حي داد ما گير از فلان الطزنه
    اخ عجب سرماست امشب اي ننه
    خانباجي مي گفت با آقا جلال يک قرن دارم من از مال حلال
    مي خرم بهر شما امشب زغال حيف افتاد آن قرآن در روزنه
    آخ عجب سرماست امشب اي ننه
    مي خورد هر شب جنا مستطاب ماهي و قرقاول و جوجه کبات
    ما براي نان جو در انقلاب واي اگر ممتد شود اين دامنه
    آخ عجب سرماست امشب اي ننه
    تجم مرغ و روغن و چوب سفيد با پياز و نان گرم امشب مي رسيد
    مي نمودم اشکنه امشب تريد حيف ممکن نيست پول اشکنه

    سلام . با خوندن اين متن آتشين همه ي شعر و سرودهاي ته نشين شده ي در ذهن و ضميرم را زنده كرد . شعرها و سرودهايي كه همگي آنها در چنين مواقع مثل ورد و دعا و گرداندن تسبيح آنگاه كه ميخواستم حوصله ي خرگوشيم را مهار كنم زمزمه مي كردم . حال نيز به احترام بزرگ انديشي و خلوص انسانيت و بمناسبت نزديكي «عيد نوروز» / از شعري در خور و بحق وام ميگيرم : «عيد» عيد ما روزي بود كز ظلم آثاري نباشد ......در كمند ، درد و رنج و غم گرفتاري نباشد .......عيد ما روزي بود كاذوقه ي يك سال دهقان ........مصرف يك روز ارباب ستمكاري نباشد ...

    سلام مبارك باشه به ما هم سري بزن

    روزها من در اين کوچه هاي غريب و بي آفتاب تنهايي، با سبدي از عشق و گلهاي نيلوفر به دنبال رؤياي گمشده‌ي خويش مي گشتم. رؤيايي که تک تک لحظه هاي زندگي خاکستري رنگم را با آن به هم پيوند مي دادم. يک عشق... يک احساس غريب... روزها بود... .
    اما آنروز من تنهاييم را در برابر چشمان آبنوسي تو کمرنگ ديدم. و تو چه مهربانانه با چشمان تازه‌تر از مهتابت به نگاه لبريز از خواهشم چشم دوختي و ما چه عاشقانه براي رسيدن به اوج، گونه‌هاي آبي آسمان را خراش داديم. آنروز ما با نفسهاي همسان و عشقهاي همزاد از جاده هاي خاطره گذشتيم و باراني را که از زلال وجود عاشقم مي‌گذشت، مهمان لحظات ناب با هم بودن کرديم و خواب ستاره هاي فروزان آسمان عشق را مقهور پيوند دستهايمان. آنروز آسمان براي عبور ما لباس ابرگونه‌اش را بر تن کرد و دنياي رنگين کمانش را به لحظات بي‌رنگ ما بخشيد و عشق را جرعه جرعه به ما نوشاند تا تمام آينه ها از لبخند من و تو سيراب شوند و غرورمان با قامت بلندش مثل تاکهاي قد کشيده به ماه قشنگ سلام دهد.
    اما تمام اين لحظات چقدر کوتاه بود. حتي کوتاهتر از عمر يک گل سرخ در دست کودکي بازيگوش.
    اما مي دانم... مي دانم که روزي خواهد آمد که تک تک خاطرات تيره‌ي دوري و نفرت را به آبهاي زلال بخشش و گذشت بسپاريم و بار ديگر عشق را در گوش ستاره هاي بي فروغ فرياد کنيم.
    آنروز من ماه را بر پيشاني‌ات مي نشانم تا شب من، با لبخندي که غمهاي بي پايان مدتها جدايي را از ياد مي برد، آغاز شود. آنگاه پلي کوچک ما را به شهر آرزوهاي بلورين مي رساند و ما آنقدر از اين غمهاي جان گداز فاصله مي گيريم که پاييز هم تمام مي شود و ما از چشمهاي عاشق بهار به چشم‌اندازهاي دلربا مي رسيم و همه‌ي آوازهاي خاطره انگيز را با صداي بلند مي‌خوانيم.
    آنروز به ياد ماندني، من عاشقانه‌ترين ذره‌ي وجودم را تقديم تو خواهم کرد.

    يكي بايد پيدا بشه سرما داد بكشه. يكي مثل شريعتي يا يكي كه ابوذر زمان باشه. يكي بايد ما رو از خواب خرگوشي بيداركنه
     <      1   2