سلام مريم جان خوبي؟ اولش اشتباهي رفتم وبلاگ قديمي ات. من آپديتيدم. چند روزي سرم شلوغ بود مي خواستم كارم راتمام كنم بعد با خيال راحت آپديت كنم. چند تا ترجمه خوب هم گذاشته ام براي پست هاي بعدي . فعلا مطلب زياد دارم. بيا سر بزن....
راستي خونه تكاني هم خيلي خوبه خصوصا خانه تكاني دل كه از همه بهتره.
سلام .( و من براي بار ديگر جوانه مي زنم ) البته همه ي ما ميدانيم كه شما در جوانه زدن سابقه ي ديرينه داريد !!! چقدر دو ، سه سطر آخر نوشته هات خاطره ي گفتار فروغ را در دلم زنده كرد : من شب كه مي خواهم بخوابم از خودم سُوال مي كنم كه امروز چه كردي ؟!، من از اون آدمهايي نيستم كه تا سرم به سنگ نخوره معنيش را ندانم !! ، خودم ميروم سرم را به سنگ ميزنم تا معناي سنگ را بدانم . همه ي لذت من از ياددشتهاي و دست نوشته هاي سالهاي زندگي من است ، در موقع اسباب كشي هميشه اونها را با وسواس با خودم حمل مي كنم . شعرت بدلم نشست ولي شايد چون تازگيها بوشهر بودم بوي خاكي !! به مشامم نرسيد .
با عرض سلام و ادب
-------
باران در اين شهر ساحليمسافري تنهاستكه چشم اندازش را به ميل خويش مي آرايداز سرعت ماشينها مي كاهد و به سرعت رهگذران مي افزايدصف اتوبوس را از كنار خيابان به سينه كش ديوار مي كشاندروزنامه هاي باطل را چتر مي كند و پيش از آنكه در انتهاي خيابان به دريا بريزدمغازه هاي ساحلي را در خلوت ترين ساعت روز از مشتريان آب كشيده مي انبارد.من بارانهاي پيش بيني ناشده را دوست مي دارمدويدن بچه هاهجوم كبوتران به زير ناودونيپاره شدن چرت كشتي هاي تنبل در باراندازبي تفاوتي گربه ها در گرمترين گوشه هاي پنجره چسبندگي پيراهن هاي خيس برجستگي تنديس وار عضلات جهان و بازگشت رنگهاي پنهان به چهره ها به برگهابه سنگهابه آجرهاكسي در باران نقش بازي نمي كندحتي خودپسندترين بازيگر مي داندمردم غافلگير شده تماشاگران خوبي نيستند . . . . .
****
من نواي دريا لبخند زمين و اشك بهشت هستم ( جبران خليل جبران )