با عرض سلام ادب .....
در اين دنياي وارونه ي وارونه كه جايگاهها بهم ريخته و هر چيز كاركردي متفاوت از ماهيت اصلي خويش دارد ،عجيب نيست كه جايگاه اسلحه و آگاهي نيز عوض شده باشد .
تعلق خاطر آدمي نسبت به خاستگاه و پرورشگاه خود يعني دنيا ،طبيعتا او را سرگرم به دنيا و غافل از ايده الهاي انساني خواهد كرد (( مردم فرزندان دنيا هستند ،و كسي را به علت مهرش به مادر ملامت نمي كنند /علي(ع)/ ))
اين همان تئوري غفلت و ناآگاهي است كه نظريه ي حيات اين جهاني قائم به غفلت است و فروريختن ان ،معادل فرو ريختن هستي و نظام بازي دنياست.
اين غفلت كه اعم از مذموم(مانند درندگيها و جدلها و حق كشيها) و غير مذموم (مانند آگاهي و علم اموزي و تحقيق و پژوهش ) همه در يك چيز مشتركند و آن سرگرم بودن به كاري و نديدن و نپرسيدن از عواقب ان است..
خروج از اين غفلت و ناآگاهي انسانها را به دو و ضعيت مي كشاند :يا به عرفان و برتر از حيات عادي نشستن و يا خودكشي.
بسياري از روشنفكراني كه خودكشي كردند در شمار كساني بودند كه از اين غفلت به در آمده و پا به دايره اگاهي نهادند .اينان با ديدن غفلت ديگران در هستي خود دچار تنگناهاي بي شماري مي شوند ،زيرا زندگي كردن با غافلان و ناآگاهان را كاري بس مشكل مي بينند و حقيقتا آگاه شدن و در عين حال با ناآگاهان زندگي كردن ظرفيت روحي عظيمي مي طلبد كه كمتر كسي داراست و انان نوادرند كه ستونهاي عالي اين عالمند.
شايد بحثي كه فيلسوفان و روشنفكران معاصر تحت عنوان از خودبيگانگي يا اليناسيون مطرح كرده اند بي ربط به نظريه غفلت و ناآگاهي نباشد و آنرا به نوعي براي انسان تجويز كرده اند( البته ناآگاهي غير مذموم كه ناآگاهي مذموم عين حيوانيت است)
يادمان باشد دنيا را متوسطان پر كرده اند و همين متوسطان گاهي كه رايحه اي از راز هستي به مشامشان مي خورد سرمست و بي هوش عنان از كف مي دهند و ظرفيتشان تحمل پذيرفتن اين مهمان ناخوانده را ندارد ،گويي اين دنيا ،دنياي غافلان است و راه گريزي نيست . . . . . . .