با سلام و ادب
آزادي از عمق زمان و رهايي از خاطرهها و پرسه زدن در حال – سرسرهبازي روي سطح – تجربهاي بينظير است؛ چراکه آنچه الان اذيت يا حتي خوشحالم ميکند، نميتواند در گذشته يا آينده باشد. کم و بيش معنايش اين است که حال ، فارغ از هر آنچيزيست که آزارم ميدهد يا آسودهام ميکند
استدلال آگوستين قدّيس،دربارة زمان در اعترافات شنيدني است.آنجا که ميگويد اصلاً «گذشته» و «آينده»اي درکار نيست، همه چيز «اکنون» است. جز «اکنونِ آنچه اکنون»، هرچه هست «اکنونِ آنچه گذشته» است و «اکنونِ آنچه آينده».
اکنونِ اکنون، دريافتهاي مستقيممان هستند که بخيال من، انگار نيستند: مثل منظرههايي که وقت حرکت قطار تندتند از پنجره رد ميشوند. ولي افسوس که اين منظرهها چقدر کمحجماند در برابرِ اکنونِ گذشته، که خاطرهها هستند و اکنونِ آينده، که انتظارها..خاطراتِ كهنه و انتظاراتِ آتي وهمة زمين و زمان از گذشته و آينده صف کشيدهاند و آمدهاند به اکنون. اکنوني که دوست ميداشتم خلوتِ خلوت باشد، که هيچ چيز نباشد، يکدفعه پر ميشود از معنا... همه از سر و کول هم بالا ميروند و دست مي اندازنت و آرامشت را مي گيرند
قبول مي کنم خيلي سخت است که ذهن و خانه روح آدم ،صبح و شب اينقدر شلوغ باشد ...حتي گاهي به سرت مي زند كه در ِ خانه را باز كني ،آنرا محكم بهم بزني و اردوگاه را يله كني براي غاصبانش!
-----------------
وضعيت «اردوگاه ذهني» بحثي گسترده در مباحث تداعي است