گر مرد رهي ميان خون بايد رفت از پاي فتاده سرنگون بايد رفت
تو پاي به راه در نه و هيچ نگو خود راه بگويدت كه چون بايد رفت!
سلام مريم جان
موافقم!
مهم تعيين مسير و هدف هست
و اراده و ايمان براي طي كردن اين مسير
ما حق انتخاب داريم، ولي اين کار بدون رنج نيست.
به نظر من آدمها و مسيرهايشان سه دسته اند:
گروه اول ،اهالي " داگ ويل " اند.انسان هايي به ظاهر خير خواه ولي بسيار پست .
گروه دوم ،آنهايياند که تکليفشان را با خود و جهان در همان پانزده - بيست سال اول زندگيشان معلوم كرده اند يک بار براي هميشه فکر كرده اند و مسير را يافته اند و تا تمام عمر بر سر همان فکر و ميسرشان هستند. اينها اهل عملاند و جوابهاي روشن و قطعي براي همه چيز دارند. مسير را شناخته و کشتي نجات را يافتهاند. فقط مواظبند از کشتي به بيرون پرتاب نشوند. تغييرات کوچک در جهان از عهده اين آدمها بر ميآيد که زندگي را جدي گرفتهاند
گروه اخر ،اما نيهيليست و آسمانجل و سرگردانند. مسير ومقصدشان مشخص نيست و حالشان از جوابهاي کليشهاي براي سوالات به هم ميخورد. هر چه توي ماجرا سرک ميکشند بيشتر ميفهمند که اوضاع بدجوري عجيب و غريب است. براي اين جماعت کشتي نجاتي نيست. اينها فقط دست و پا ميزنند تا روي آب بمانند. زندگي براي اينها هميشه با «ترس و لرز» همراه است. يک روز هم که خسته شدند قضيه را ول ميکنند و با كنايه ميگويند «ما رفتيم شما بمانيد با زندگي حقيرتان».
راستش اين سومي ها ادماي جالبي اند ،هر چند كه خيلي هم نميشود بهشان نزديك شد
------------------
فيلمي از فون تريه "Dogville"
http://dogville.8m.com/
گروه اول اهالي " داگ ويل " اند.انسان هايي به ظاهر خير خواه ولي بسيار پست
گروه دوم آنهايياند که تکليفشان را با خود و جهان در همان پانزده - بيست سال اول زندگيشان معلوم كرده اند. يک بار براي هميشه فکر كرده اند و مسير را يافته اند و تا تمام عمر بر سر همان فکر و ميسرشان هستند. اينها اهل عملاند و جوابهاي روشن و قطعي براي همه چيز دارند. مسير را شناخته و کشتي نجات را يافتهاند. فقط مواظبند از کشتي به بيرون پرتاب نشوند. تغييرات کوچک در جهان از عهده اين آدمها بر ميآيد که زندگي را جدي گرفتهاند.
گروه اخر اما نيهيليست و آسمانجل و سرگردانند. مسيرشان مشخص نيست و حالشان از جوابهاي کليشهاي براي سوالات به هم ميخورد. هر چه توي ماجرا سرک ميکشند بيشتر ميفهمند که اوضاع بدجوري عجيب و غريب است. براي اين جماعت کشتي نجاتي نيست. اينها فقط دست و پا ميزنند تا روي آب بمانند. زندگي براي اينها هميشه با «ترس و لرز» همراه است. يک روز هم که خسته شدند قضيه را ول ميکنند و با كنايه ميگويند «ما رفتيم شما بمانيد با زندگي حقيرتان».راستش از سومي هر چيزي كه بگويي برميايد