• وبلاگ : زلال پرست
  • يادداشت : خوشبختي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 11 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    (اما شايد هم او با همه اين بدبختي ها خودش را خوشبخت بداند كسي چه ميداند شايد تعريفش ازخوشبحتي خوابيدن در فضاي باز باشد در كنار يك خيابان شلوغ .ولي هر چه كه باشد يا نباشد دلم به حال اوميسوزد )

    نه مريم عزيز . مطمئن باش كه او خودرا خوشبخت نميداند. حتي اگر بداند هم چيزي را در اساس قظييه تغيير نميدهد. اينها هم محصولات سيستم ضد بشري سرمايه داري است . وايدئولوزي هائي كه يك چنين سيستم هائي را تائيد، تثبيت، و تقويت ميكنند .با هزار خدعه ميخواهند به ما بفبولانند كه با خدا دادگان ستيزه مكن - كه خدا داده را خدا داده است . سلام و زنده و شاد باشي.

    سلام ... هر كس به ميزان فهم و درك خود از زندگي متوقع است هر چه كه درك بالاتر باشه شايد توقع كمتر و خوشبختي دست يافتني تر گاه با كمترين امكانات احساس خوشي بهتري داريم ! بنظر تو اينطور نيست ؟
    اينكه آب رو روي گلدون خشكيده ات مي ريزي چقدر دردناك است و دردناك تر از اون اينكه هر روز روي سر اون گلدون بارون مي باره ! ... همش درده ... درد ناب ... خط فكري خوبي در شعر به من دادي

    سلام . ساده و زيبا و صميمي توصيف شده بود ...به همين خاطر در ذهن و خيالم شعر ها و توصيفهايي از اين دست در مخيله ام زنده شد ...مثل شعر فروغ انجايي كه مي گويد زندگي شايد پيرزني ست كه هروز با زنبيل از خيابان عبور مي كند ، زندگي شايد طفلي ست كه هر روز از مدرسه بر مي گردد ....و و ...اما شعر « مرد تنها » مانا آقايي را خيلي به اين نزديك ديدم شايد طولاني شود اما قسمتس از آن را مي نويسم : در بالكن روبرو هر شب / مردي تنها، / -- سيگاري دود مي كند / و به پاسخ ستاره ها ، / - در ضخامت شب رسوخ . / به نام مرد تنها مي شناسمش / ميدانم ، / افق پنجره خانه اش تهي از پرواز پرنده است . / و آسمانش محدود /و فكر مي كنم پنجره ي اتاقش ، / به فراموشي سپرده شده است. / دلم برايش مي سوزد . / هر چهارشنبه ولي ، / پنجره مرد تنها به اضطراب شوق مي لرزد / به ديدنش مي ايند / و ساعتي را بر سر ميز قهوه مي گذرانند / امشب هم ، / شب چهارشنبه است / و پاسي از شب گذشته / مرد تنهاست / بلي ديري تنها بوده است / و فكر مي كنم تنها ييش نيز به فراموشي سپرده شده است . / مي دانم ........./ براي آرزوهاي خردش / دلم براي خاطرهاي مدفونٍ به عاريت گرفته شده اش ، / مي گيرد. / دلم براي سهم ناچيزش در زندگي مي گريد / وقتي به نامرادي هاي زندگي مي خندد / و با نگاه گنگش مي گويد : / « زندگي اينگونه است » . 6 اسفند 1368 مانا

    سلام مريم جان! ديشب از راديو حكايت دختري رو شنيدم 24 ساله و 5 ماه حامله كه خانواده اش اون و به ازدواج مردي 48 ساله در آمريكا در آورده بودن به خيال آنكه خوشبختي را به او هديه كرده اند و اين شازده سوار بر اسب سفيد تنها شهوتش رو بر تن معصوم اون دختر خالي كرده بود و اين دختر 24 ساله توي كشوري غريب كه حتي زبونشون رو به خوبي نمي دونست با يادگاري از خودخواهي انساني بي وجدان آواره خيابون شده بود... و حالا اين نوشته‏ شما باز من و به فكر فرو برد!

    خوشبختي يعني اين با هم راحت دوست نه كلاك دارند و نه به فكر چيزي هستند قدر عمرشون رو هم مي دونون اين دو روز رو خوش هستند هستند

    سلام خوبي

    آب مايه حياته نه جاروي حياته چرا اب رو حد ر مي دي..... حالا اين ها چه ربطي به هم دارن نمي دونم شما همبهش فكر نكنيد

    به روز كردم خوشحالم مي شم افتخار بديد و نظر بديد

    احساسات آدمو جريحه دار ميكنيا !
    سلام به مريم گلم. بازهم بعد از مدتها بهت سر زدم چون نمي توانستم وبلاگت را باز كنم. مدتيه كه توي محل كار، گرفتارم ولي دلم برايت تنگ شده بود. هميشه به يادت هستم.به مامان و بابا سلام برسان