• وبلاگ : زلال پرست
  • يادداشت : داستان عصر مرداد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    راي ندان حق من است و من اينبار از حق خود استفاده كردم ..تا گامي براي آزادي و رهايي برداشته باشم ...
    سلام ... صحنه ي عجيبي رو كشيدي ... شوري و نمناكي دريا ! به همراه صحنه ها سياسي و آشفتگي فكري خوبه ! ستاره ي خونين كه در مرداب جون مي ده ! موافقم

    !

    در مورد قسمت اول با نظر شيپورموافقم .

    داستانت هم زيبا بود. دستت درد نکند.

    زنده و شاد باشي!

    مي تونم بگم هم حرف سادگيمون و هم داستانت بهم خيلي كمك كرد و بايد روش فكر كنم...مريم عزيزم كم پيدا شدي دلم برات خيلي تنگ شده دلم هواي يك گپ حسابي باهات را كرده
    حدود 43 ميليون نفر امسال واجد شرايط هستن تا در انتخابات شركت كنن . خيلي دوست دارم ببينم چند درصد اونها اين كار رو ميكنن . و البته هنوز نميدونم شركت كردن درست هست يا نكردن .
    سلام پريا جان داستان از خودم بود و بحران خيلي وقت است تمام شده عزيزم...

    سلام

    پايان شب سيه سپيد است.

    وسلام

    درود بر مريم . 1/ آن راي بيست ميليوني يه حسن داشت !! . كه حتي شخص دوم مملكت به تعبير قانون اساسي !! و به اعتبار پشتوانه اكثريت مطلق هم ، كاري پيش نمي برد . حرف بر سر كميتها در گسيل لشكر راي دهنده ،و يا حتي اينكه ... چه كسي حرف خودش را ميزند و چه كسي اداي ديگري را در مي اورد ...نيست ، خانه از پاي بست ...

    2/ داستان زيبايي ست . تحت تاثيرش قرار گرفته ام و در اين حالت نمي توانم نظرم را بدهم ، شايد در فرصتي ديگر

    من كه هنوز نمي دونم چكار كنم
    + پريا 
    سلام. چه مي شود گفت؟ آنقدر سردرگم شده ايم كه خودمان هم نمي دانيم چه مي خواهيم و چه مي خواهيم بكنيم. مشكلات يكي دوتا نيست. داستان قشنگي بود خودت نوشته بوديش؟ بحران رد شد يا نه؟