• وبلاگ : زلال پرست
  • يادداشت : براي دلم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    من دلم سخت گرفته ست -از اين ميهمان خانه ي-ميهمان كش روزش تاريك- كه به جان هم نشناخته انداخته است - چند تن خواب الود چند تن ناهشيار چند تن ناهموار
    + زلال پرست 

    با سلام

    ممنونم از اقايان راد بوي و رهگذر و همه خوانندگان نكته سنج زلال پرست. از نظرات شما واقغا استفا ده كردم ولي باور كنيد هنوزاز اين اشفتگي هيچ كاسته نشده اگر راه حلي داريد انرا هم ارائه دهيد .چگونه مي توان بي خيال بود ؟ من واقعا ميدانم با حرص و جوش خوردن و نوشتن و شكايت كردن مشكلي حل نميشود .كاش ميشد معلول ها را يكي يكي پيدا كرد و مشكل ها را حل كرد .مساله اين جاست كه من همه اين ها را ( البته بطور نسبي) مي دانم و باز ارام نميشوم مثلا مي دانم ان دختر بزك كرده به تنهايي گناهي ندارد و مقصر نيست و براي همين دلم به حالش مي سوزد و يا همان گدا و.... ولي ممنونم از شما خوانندگاني كه با نظرات دقيق و عميقتان نشان مي دهيد كه دغدغه هامان چقدر شبيه هم هستند فقط زبان گفتنمان متفاوت است.

    سلام عزيز .... خيلي خوشحالم كه تونستم بعد از مدتي برات كامنت بزارم ....( براي هيچ كدوم از بچه هاي پارسي بلاگ نمي تونستم كامنت بزارم مشكل چي بود نمي دونم ؟؟؟؟ ) ......آب را بنگر مي شويد .....خاك را بنگر پنهان مي كند ....خورشيد را بنگر مي نماياند ........بشوييم روح خود را ...و پنهان كنيم زشتي ها را ....و نمايان كنيم هر چه خوبي است ....اگر نه ....تن خود را به خاك بسپاريم تا پنهان كند پيكر زشت ما را

    من هم با اين گفتهُ آقاي رهگذر موافقم که ( آنها قبل از اينکه علت باشند معلولند ...)

    و لو اينکه برخي از معلول ها در روند رشد خود در سطوح مختلف ، همانند علت زايندهُ معلول هاي عديده ُ ديگري هستند.با اين وجود اگر ما کار مداواي خويش را از معلول ها شروع کنيم وبه ريشه ها نپردازيم وعلت هاي اساسي را نجوئيم .در سطح مانده ايم و به عبارتي آب در هاون کوبيده ايم.

    شايد تعصب مان اجازه ندهد که اين حرف کارل مارکس را که ميگويد ( اقتصاد زير بناي جامعه است ومذهب و فرهنگ واخلاقيات .و غيره روبنا ..) به سادگي قبول کنيم . ولي حد اقل مي توانيم اين ضربالمثل مردمي و بسيار عاميانه خودمان را که ميگويد ( شکم گرسنه ايمان ندارد ) را فبول کنيم نه ؟

    در جامعه اي که ميليونها انسان بي گناه و شريف با شکم هاي گرسنه سر به بالين مي گذارند . در جامعه اي که هزاران هزار نفر سر پناهي ندارند و شبها را در کوچه وخيابان ها بسر مي برند . در جامعه اي که ميليونها کودک بيگناه در اثر سوُ هاضمه به انواع بيماري ها مبتلا هستند و حساب بانکي سردمداران شان در بانک هاي خارجي سر به ارقام نجومي مي زند. چه جاي صحبت از اخلاقيات است ؟ اول بايد سرطان از پيکر جامعه زدوده شود. .

    يک ضربالمثل چيني ميگويد ( اگر شما به گرسنه اي يک ماهي بدهيد او را يک روز از گرسنگي نجات داده ايد ولي اگر به او ماهيگيري بياموزيد ، يک عمر از گرسنگي نحاتش داده ايد )

    ريشه ها را بايد پيدا کنيم .عاملين اصلي فقر مادي وفرهنگي جامعه را بايد پيدا کنيم. همين !

    چند وقت بود اين نوشته را مي خوندم با خوندنش مغزم در زمان باقي و ثابت مي ماند !نمي دونم چي بگم ،با خوندنش به عمق جواب نه اي كه در مقابل سوالم دادي (خوبي؟)پي بردم...چرا انقدر آشفتگي؟...چه طور مي شه از اين ها رها شد؟...هذيان گويي را چه طور مي شه پس زد؟...
    + رهگذر 

    با عرض سلام و ادب

    انكس كه خود را عميق مي داند تلاش مي كند كه كه واضح و شفاف حرف بزند.آنكس كه دوست دارد به نظر توده مردم عميق بيايد تلاش مي كند كه مبهم و پيچيده و كدر بيان كند .توده مردم كف هر جايي را كه نتوانند ببيننند عميق مي پندارند. ( نيچه ).

    در مورد لبخند اطرافيان كسانيكه (هر چند تعدادي)چنين حالتي بر او مستولي مي شود من چندان موافق نيستم -البته مخالف وجود چنين استثنائات و مريض-احولاني نيستم كه بيشتر از فرد غش كرده به درمان نياز دارند . شايد من تاكنون متوجه حضورشان در چنين صحنه هايي نبوده ام.

    اما در مورد موضوع دوم و دختران بزك كرده حرف هاي بسياري براي نوشتن دارم كه در اين فضا نمي گنجد .فقط به اين نكته اشاره مي كنم كه من با تحقيقات ميداني و كاملا علمي حاضر به اثبات اين ادعا هستم كه اين افراد قبل از اينكه علت باشند -معلولند تا انجا كه گاهي به چنان جبري از محيط ميرسم كه فرد را چنان در چنبره خود مي گيرد كه اختيار محلي از اعراب ندارد.

    از اين عوامل محيطي كه بگذريم - يك عامل جهان شمولتر و بحث بسيار مهم

    ايا ما در جهان اطراف خود -في الحال بحران اخلاقي داريم يا نه ؟

    در اينجا دو ديدگاه كاملا متضاد به صحنه مي ايند..انكه موافق سوال فوق است براي اثبات دلايل خود به رواج رشوه - ريا و تظاهر - دروغ - فساد و ... در جامعه استناد مي كند .

    اما انكه مخالف است حرفش چيست ؟او مي گويد ما بحران اخلاقي نداريم - نه اينكه موارد فوق را انكار كند ولي مي گويد ما در دروران گذاري بسر مي بريم كه ناچار به داشتن چنين اخلاقي است.همه چيز در دوران گذار بهم مي ريزد و مبناها و معيارها بهم مي ريزد .پاره اي از ارزشهاي جهان گذشته هنوز زنده اند و پاره اي از ارزشهايي كه بايد بيايند تازه از راه رسيده اند و يك نوع اشفتگي در اعمال ديده مي شود.اگر نظر به علت ها كنيم اين معلول ها طبيعي اند ولي اگر ناديده بگيريم رنجاننده و تكان برانگيز. اين افراد معتقدند چنين روابطي بين دو جنس- ويژه جوامع جديد و از راه رسيده است و بي اخلاقي نيست . اين افراد معتقدند اخلاق جديد - متناسب با فضاي ويژه اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي جهان جديد است و بحث بحران مطرح نيست و بحث عبور است.وقتي به اين نكته نگاه مي كنيم كه كه بزرگان ديني ما ( به گمانم سهروردي) در دوران گذشته به صراحت مي گويد كه بهترين كار زن اين است كه در خانه بنشيند و پشم بريسد و شوهر براي او يك ماشين نخ ريسي فراهم كند- به اين تحولات بيشتر پي مي بريم .من فكر مي كنم كه اگر انها مي توانستند زمان حال ما را ببينند نمي توانستند تحصيل و شاغل بودن و در كل فعاليت هاي اجتماعي زنان را براي خودشان توجيه كنند .همين چيزهايي كه بنظر ما ارزش و از نظر انها يك فساد بزرگ تلقي مي شود.پس نمي توان گفت كه بحران اخلاقي پيش روي ماست.

    با اين نظر شما از طرفي موافقم كه در جامعه ما گاهي اعمالي ديده مي شود كه نمي توان با اين نظريه سرهم بندي و جمع و جورش كرد.

    اين توقع كه همه چيز سر جاي خودش باشد نه شدني است و نه مطلوب نظام هستي. آرمانگرايي جز سردرد و در انتها جز سرخوردگي هيچ چيزي بدنبال ندارد.

    به قول جلال آل احمد(نقل به مضمون):در مدني‌ترين جامعه هم هستند آدمهاي که کفش آدمهاي ديگر را واکس مي‌زنند....

    سلام .
    از مشكلات همكار بودنِ من با شهريار اين است كه از يك سيستم استفاده مي كنيم و مشخصات ما در دستگاه نگهداري مي شود .. و گاهي موقع كامنت گذاشتن دچار مشكلِ مي شويم .. مثل كامنت قبلي كه شهريار با اسم من براي شما گذاشته است... در مورد كامنتي هم كه در وبلاگم نوشت.. به نظرم با چيزي كه من نوشتم فرق اساسي دارد...

    سلام دوست مهربان ..چقدر حيف است كه از نوشته هايت جا ماندم ..اي كاش حداقل با ايميل آپ شدنت را به من خبر دهي !!

    اين آشفته حالي تو شايد ناشي از تضاد درون و بيرون تو باشد .تضاد بين روح پاك و جستجو گر با محيط خشن و نامهربان بيرون ..

    همان محيطي كه سخت آزار دهنده است ..اميدوارم ..هر چه زودتر

    سنتز واقعي در فراسوي اين تضاد شكل بگيرد ..راستي كمتر به من ير مي زني !!! يه چيز ديگه وبلاگ وحي شبانه از دوستم جواد طواف آپ شده نمي دانم خواندي يا نه اما يه سري بزن ..من دو پيام براي اون مطلب گذاشتم ..فكر مي كنم ..خالي از لطف نباشد ..( در خلوت يك كاج منتظر صداي گامهاي سبزت مي مانم )

    سلام . اين يك اصطلاح غلط هست كه مصطلح شده . ساده نويسي از پيجيده نوشتن سخت تر و مشكل تر است . خيلي بايد در كلمه ها و جمله ها و واژه ها عجين شده باشي تا بتوان بصورت ساده و سليس و روان بنويسي . ساده نويسيهاي صمد بهرنگي نشات گرفته از اشراف داشتن به علم و آگاهي هاي بالاي اوست .

    سلام .... به به :) دو مورد اول هميشه دغدغه من بوده . خيلي خيلي خوب تشريح كردين . خيلي عالي بود . اينقدر شوكه شدم كه نميتونم حرف بزنم . تو اين چند روزه تمام اينا رو كه نوشتين ديدم .

    به عنوان ياد آوري ميگم .... ما هيچ وقت نميتونيم همه دنيا رو درست كنيم . اما اگه هر كدوممون خودمون رو سالم و پاك نگه داريم دنيا هم پاك ميمونه

    بازم آفرين ميگم به خاطر قلم توانائي كه داريد

    سلام

    قبل از هر چيز از اينکه به من سر زديد ممنونم و به خاطر تاخير در سر زدن به وبلاگ شما بايد عذرخواهي کنم.

    هر وقت از خانه بيرون ميرم و شاهد يک چنين واقعيت هايي هستم افسوس مي خورم که چه انرژي هايي در حال هدر رفتن است. دلم براي دخترک هايي که هر روز در خيابان مي بينم و هر روز هم گويا بر تعدادشان افزوده مي شود مي سوزد اما کاري از دستم بر نمي ايد.. وقتي کسي رو مي بينم که حاضر شده غرورش رو زير پا بذاره و دستش رو جلوي هر کسي دراز کنه گريم مگيره. اما ما چکار مي توانيم بکنيم؟!!!! آيا دعا مي تواند چاره ساز باشد؟!!! يا اينکه هر چي پس انداز کرده اي خرج آنها بکني!!! يعني تمام مي شوند؟؟؟

    سلام. متن را خواندم و نظري ندارم.
    سلام ... گاهي رنج هاي آدمها شبيه هم مي شه ... رنج هايي كه تا عمق روحش رو خراش مي ده ... كاش راه رهايي بود براي انساني كه مي خواهد انسان گونه زندگي كند ...
    سلام.. مطلبتون رو به دقت خوندم.. فقط مي تونم الان اين رو بگم كه خيلي خوب جايي هستين...
       1   2      >